Garden City

۴۳ مطلب با موضوع «حرف های غیرقابل هضم» ثبت شده است

رنگ خیال

در نقش خالی قالی

 انگشتهای کیست که میچرخد

انگشتهای کیست که ناگاه

با تیغ بی دریغ که میآید

همرنگ باغ میشود وگل،

باغی که می چکد

بر تارو پود خالی

تا گل

گل بوته های سرخ و سفید

بابرگ های سبز گره در گره

نقش خیال وخاطره گیرد

نقش عبور از قفس دار

تا حجره های بومی بازار

تا باغ های راحت آییینه

در موزه های نقره ای غرب

انگشت های کیست

انگشت های کدوکی کیست

که میچرخد

در کومه های خاطره

در خیمه های فقر

تا تار و پود خالی قالی

رنگ خیال وخاطره گیرد

رنگ خیال وخاطره وفقر


 

ضیاءالدین ترابی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

باز آی.......

باز آی واین مضراب های شکسته را بردار وبر سنتور کهنه دلم بنواز.

چندی است که آهنگی بر آن ننواخته اند .

باز آی وشقایق های چشمانم را نوازش کن.

باز آی وپاهای رنجورم را توان ایتادن ده؛ چرا که سال هاست عظم سفر کرده اند ولی نای پیش رفتن ندارند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

مدرسه حیوانات!

یک داستان به سبک کلیله ودمنه ، بخوانید:

مدرسه حیوانات!
روزی از روزها در یک جنگلی حیوانات ،دورهم جمع شدندتامدرسه ای درست کنند.خرگوش،هدهد،سنجاب، ومارماهی «شورای آموزش مدرسه» را تشکیل دادند.
نماینده ی خرگوش ها،اصرارداشت که " دویدن "بایدجزو برنامه ی درسی باشد؛
نماینده ی هدهد ها،معتقدبودکه باید" پرواز "نیزدربرنامه های درسی گنجانده شود؛
نماینده ی مارماهی ها هم به آموزش " شنا "معتقدبود؛
ونماینده ی سنجاب ها اصرارمی کردکه " بالا رفتن ازدرخت " نیزبایددر زمره ی آموزش های مدرسه قرارگیرد!
«شورای آموزش مدرسه» بارعایت "همه یپیشنهادات" ،دفترچه ی راهنمای تحصیلی راتهیه نمود وقراربراین شد که:"همه ی حیوانات" ،"همه ی درس ها" رایادبگیرند!
.
.
.
*خرگوش،در "دویدن" نمره ی بیست گرفت،اما "بالا رفتن ازدرخت" برایش -دشوار-بود.مرتب ازپشت به زمین می خورد.دیری نگذشت که در اثریکی از این سقوط ها،"مغزش" (!) آسیب دیدودرنتیجه قدرت " دویدن "راهم ازدست داد!
حالادر درس "دویدن " به جای نمره ی بیست،نمره ی - ده - می گیردودر درس "بالارفتن ازدرخت"،هم نمره اش ازحد –صفر- بالاترنمی رود...
.
*هدهد،در"پرواز"عالی بود،امانوبت به "دویدن" روی زمین که می رسید،نمره ی خوبی نمی گرفت،مرتب صفر می گرفت. صعودعمودی ازتنه ی درخت هم برایش مشکل بود.!روزی موقع دویدن ،نتوانست کنترل خودراحفظ کندوباشدت (!) به زمین خوردوازناحیه ی یک بال دچارشکستگی شد!
حالادر درس "پرواز"نمره ی- نه ونیم- می گیردودربقیه ی دروس- صفر- می شود...
.
*سنجاب،در "بالا رفتن از درخت" نمره ی بیست می گرفت .ولی در"شنا"کردن،دچاراحتقان تنفسی (!)می شد.یک باردرحین تلاش برای "شنا" کردن،براثرقطع جریان تنفسی ،یک نیمه ازبدنش دچار فلج شد.
حالادر درس"بالا رفتن ازدرخت"،- هشت- می گیردودربقیه ی درس ها –صفر- می شود...
.
*جالب اینجاست که تنها (!) مارماهی کندذهن وعقب افتاده بود که می توانست درس های مدرسه راتا حدودی(!)انجام دهد وبانمره های ضعیفی قبول شود...
.
.
.
اما
.
.
.
شورای آموزش و مسولان مدرسه،از این خوشحال (!) و راضی (!) بودندکه « همه ی دانش آموزان »، « همه ی درس ها » را می خوانند . . .

 
منصوره صامتی
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

پند های کاووس به مسعود پسرش در قابوسنامه

1- چون گفتى بنده ‏ام در بند بندگى باید بودن، و چون گفتى او خداوند است در حکم خدا باید بود.

2- اى فرزند بدان که نماز و روزه خاص خداى است در آن تقصیر مکن که چون در خاص خدا تقصیرى کنى از عام همه جهان بازمانى، زنهار اى پسر که در نماز مستى و استهزاء نکنى بر ناتمامى رکوع و سجود و مطابیه کردن که هلاک دین و دنیا بود.

3- با مادر و پدر چنان باش که از فرزندان خویش طمع دارى که با تو باشند.

4- منگر به حال کسى که حال او از حال تو بهتر باشد، بنگر به حال کسى که حال او از حال تو کمتر بود تا دائم از خداى تعالى خوشنود باشى.

5- سخن ناپرسیده مگو، و کسى را که پند نشنود پند مده، و بر ملا کس را پند مده.

6- تا بتوانى از کسى نیکوئى دریغ مدار که یک روزى نیکو بر دهد.

7- اگر غم و شادیت بود غم و شادى خویش پیش مردم اظهار مکن و دلتنگ مشو که این فعل کودکان باشد.

8- اگر کسى با تو ستیزه کند به خاموشى آن ستیزه را بنشان و جواب احمق خاموشى است.

9- پیران قبیله خویشتن را حرمت کن.

10- کاهلى فساد تن بود زنهار کاهلى مکن.

11- اگر تن ترا فرمانبردارى نکند به ستم تن خویش را فرمانبردار کن، و به قهر آن را به طاعت درآور.

12- از گفتار و کردار به اصلاح شرم مدار که بسیار مردم بود که از شرمگینى از غرضهاى خویش باز ماند.

13- به تیزى و تندى عادت مکن و از حلم خالى مباش و لیکن چنان نرم نباش که به خورندت.

14- با همه گروه موافق باش که به موافقت از دوست و دشمن مراد تو حاصل گردد.

15- چون ترا شغلى پیش آید هر چند ترا کفایت آن باشد مستبد بر رأى خود مباش که هر که مستبد به رأى بود پشیمان شود، و از مشورت کردن عیب مدار با پیران عاقل و دوستان مشفق.

16- اى پسر در سخن راستگو باشد و دروغگو مباش، و خود را به راستگوئى معروف کن.

17- زنهار آنچه به دورغ ماند نگوئى که دروغى که به راست ماند بهتر است از راستى که به دروغ ماند.

18- چنانچه عیب دوستى یا عیب شخص محتشم ترا معلوم شود زنهار مگوئى.

19- چنانچه سخنى دانى که موافق مذهب عامه ناس نباشد مگوى که موجب غوغاى عامه بود.

20- در دانستن رازى که به بدو نیک تو تعلق ندارد سعى مکن.

21- پیش مردمان نا کس راز مگوى که اگر سخن نیکوئى بود گمان زشت برند.

22- هر چه بگوئى نا اندیشیده مگوى تا بر گفتار پشیمان نشوى.

23- سر سخن مباش که سخن سرد تخمى است که از آن دشمنى روید.

24- بسیاردان و کم گو باش، و نه کم دان و بسیار گوى که بسیار گوى اگر چه خردمند باشد مردم آن را بى‏خرد دانند.

25- با هر که سخن گوئى نگر که سخن ترا خریدار هست یا نه اگر مشترى یابى بفروش و اگر نه بگذار.

26- ز نهار دوست خود مخوان کسى که دشمن دوستان تو باشد.

27- بپرهیز از نادانى که خود را دانا شمرد.

28- اگر خواهى راز ترا دشمن نداند با دوست مگوئى.

29- هر که نسبت به تو زشتى گوید معذورتر از آن دار که کسى آن سخن به تو رساند.

30- اگر خواهى مردم نکو گوى تو باشند زنهار نکو گوى مردم باش.

31- اگر خواهى که بر دلت جراحتى نباشد که به هیچ مرهم به نشود با هیچ نادانى مناظره مکن.

32- شب طعام خوردن سخت زیان کار است که آدمى دایم به تُخَمَه است.

33- چون مهمان کنى در خوبى و بدى خوردنیها از مهمان عذر مخواه که این طبع بازاریانست، هر ساعت مگوى که فلان چیز بخور خوبست یا چرا نمى‏خوردى یا من نتوانستم سزاى تو کنم که اینها سخن محتشمان نباشد سخن کسانى است که یک بار مهمان کنند.

34- چاکران مهمان را نکو دار که نام نیک ایشان بیرون برند.

35- اگر چاکران تو خطائى کنند در پیش مهمان با ایشان جنگ مکن و مؤاخذه مکن.

36- مهمان هر کس مشو که حشمت را زیان دارد.

37- با چاکران میزبان مگوى که اى فلان این طبق را فلان جاى نه، و بنان و کاسه دیگر کسى را تکلیف مکن، خلاصه مهمان فضول نباش.

38- از مزاح ناخوش و فحش شرم‏دار و مکن.

39- زنهار با کمتر از خویش مزاح مگوى و مکن تا حشمت خویش در سرآن کار نکنى، بدان که خوار کننده همه قدرها مزاح است، آنچه گوئى شنوى.

40- با هیچ کس جنگ مکن که جنگ نه کار محتشمان است بلکه شغل زنان است با کودکان.

41- طریقه محتشمان چنین است که در تابستان نیم روز قیلوله کنند و اگر خواب نیاید در خلوت خانه خود باشند تا گرما شکسته بود.

42- چون بر اسب نشینى بر اسب کوچک منشین که مرد اگر چه بزرگ منظر باشد بر اسب کوچک حقیر نماید، و اگر چه حقیر بود بر اسب بزرگ به شکوه نماید.

43- از مرگ مترس و بدان که تا تن خود را بخورد سگان ندهى خود را به نام شیران نتوان کرد، هر که بزاید روزى بمیرد.

44- مال را نگاه دار که چیزى به دشمن بگذارى به که از دوستان بخواهى، چیزى اگر چه کم بود نگاهداشتى آن واجب دان، که هر که چیز کم نگاه نتواند داشت بسیار را هم نگاه ندارد.

45- امانت نگاهدارى مکن زنهار که سعى عبث به تو ماند، هر گاه رد نکنى خائن و تبه روزگار خواهى بود، و چنانچه رد کنى کارى نکرده باشى مال مردم را داده باشى و اصلًا صاحب آن ممنون نباشد و چنانچه تلف شود بد نام بشوى.

46- تا توانى سوگند مخور.

47- در معامله از مماسکه و سعى در قیمت کوتاهى مکن که آن نیمى از تجارت است.

48- صبور باش که صبورى دوم عاقلى است.

49- در خانه خریدن اول همسایه را ملاحظه کن.

50- سعى کن تا خانه در جائى خرى که توانگرترین همسایگاه باشى، و فقیرتر بلکه مساوى نباشى.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

شب شده بود..............

شب شده بود ،شب شده بود، اما حسنک به خانه نیامده بود حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید،او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند،او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند،موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت میزند...

دیروز که حسنک با کبری چت می کرد کبری گفت که تصمیم بزرگی گرفته است، کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد،پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته و چت می کند،روزی پتروس دید که سد سوراخ شده ،اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود،او نمی دانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند،و از این رو درحال چت کردن غرق شد...

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود،اما کوه روی ریل ریزش کرده بود

ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت ،ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را درآورد ،ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت، قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد... کبری و مسافران قطار مردند، اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت...

خانه مثل همیشه سوت و کور بود ،الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد،او حتی مهمان خوانده هم ندارد،او اصلا حوصله مهمان ندارد، او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند ...او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد...

او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت ،اما از چوپان دروغگو هم گله ندارد...

چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد و به همین دلیل است که دیگر در کتابهای دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.........

 

 

از وبلاگ خانه عشق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

ما باید دقت کنیم!!!!!!!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

22 بهمن مبارک

 

امروز روز پیروزی مردمانی است که سال ها زیر تابعیت کسی بوده اند که هیچ نقطه مشترکی با آنها نداشت.

با وجود اینکه سال ها از این انقلاب که ایرانیان به آن انقلاب اسلامی وغیر ایرانیان با نام هایی همچون انقلاب 57، انقلاب خمینی ، انقلاب ایران و..... می نامند؛ میگذرد ولی همچون اوایل انقلاب این روز جشن گرفته میشود .

به هر حال این روز برای هر ایرانی چه خارج نشین چه داخلی روز بزرگی است .

امروز روزی است که کشور من توانست در مقابل همه قدرتهای ظالم جهان بایستد و امروز روزی است که مردم کشور من  توانست یک دستگاه حکومتی 2500 ساله که بر مردم ستم میکردند را از میان بر دارد.

این روز را به همه مردم تبریک میگویم.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

رو بنده

اینم از کشور مدافع آزادی عمل وبیان !!!!!!!!!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

سنگ ریزه....

دندانم شکست برای سنگ ریزه ای که در غذایم بود.
درد کشیدم و گریستم نه برای دندانم بلکه برای
کم سو شدن چشم های مادرم....................

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

هارت و پورت

هارت وپورت زیاد را  به چیزی نگیرید.

مرغی که به زحمت یک تخم کرده چنان قد قدی  میکند که اگر آدم خبر نداشته باشد خیال میکند

که به جای یک تخم مرغ یک ستاره گذاشته است!!!!!!!!!!!

 

"مارک تواین"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

خدایا!

خدایا! هرکس به یادم هست به یادش باش

اگرکنارم نیست کنارش باش

اگر تنهاست پناهش باش

واگر غم داشت غمخوارش باش

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

خواهرم..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

تلخ تر از گریه......

خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است کارم از گریه گذشته ، به آن میخندم.!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

یک سخن از دوست.......

حضرت آیت الله بهجت(ره):

اگر کسی طالب معرفت باشد و در طلب  جدیت و خلوص داشته باشد در و دیوار به اذن الله معلمش خواهد بود و گر نه سخن پیامبر(ص) هم در او اثر نخواهد کرد  چنانکه در ابوجهل هم اثر نکرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

خدا و آدم

مبعث رسول اکرم مبارک.

خداوند به حضرت آدم فرمود من بزودی همه نیکی ها را برای تو در چهار چیز جمع خواهم کرد
حضرت آدم گفت :خداوندا آن چهار چیز کدامند؟
خداوند فرمود:
یکی از آنها مربوط به من است.
دومی مربوط به خود توست.
سومی مربوط به من وتوست.
چهارمی مربوط به تو ومردم است.
آدم گفت: خدایا آنها را برایم توضیح بده تا بدانم.
خداوند متعال فرمود: آنچه که مربوط به من میباشد اینست که:
اول :به من عبادت کنی وچیزی رابرایم شریک قرارندهی.
دوم :آنچه مربوط به توست این است که من پاداش هرعمل نیک تورابیش از میزان استحقاقش میدهم.
سوم: آنکه مربوط به من وتو میباشد اینکه تو دعا کنی ومنهم اجابت نمایم.
چهارم : آنکه میان تو ومردم است اینکه نسبت به مردم همان رفتاری را داشته باشی که میخواهی دیگران درباره تو داشته باشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

من تو او

به یاد دکتر شریعتی:

من، تو، او

*من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم*
*تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی*
*او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا*

*من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم*
*تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود*
*او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت*

*معلم گفته بود انشا بنویسید*
*موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت*

*من نوشته بودم علم بهتر است*
*مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید*
*تو نوشته بودی علم بهتر است*
*شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی*
*او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود*
*خودکارش روز قبل تمام شده بود*

*معلم آن روز او را تنبیه کرد*
*بقیه بچه ها به او خندیدند*
*آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد*
*هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد*
*خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته*
*شاید معلم هم نمی دانست ثروت وعلم گاهی به هم گره می خورند*
*گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت*

*من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد*
*تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت
برای مادرت می خرید*
*او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش بوی سیگار و تریاکی را می داد
که پدرش می کشید*

*سال های آخر دبیرستان بود*
*باید آماده می شدیم برای ساختن آینده*

*من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم*
*تو تحصیل در دانشگا های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد*
*او اما نه انگیزه داشت نه پول درس را رها کرد دنبال کار می گشت*

*روزنا مه چاپ شده بود*
*هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت*

*من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم*
*تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی*
*او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود*

*من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته
است*
*تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه آن را به کناری
انداختی*
*او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه*
*برای اولین بار بود در زندگی اش که این همه به او توجه شده بود** !!!!*

*چند سال گذشت*
*وقت گرفتن نتایج بود*

*من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم*
*تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی همان آرزوی دیرینه ی پدرت*
*او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود*

*وقت قضاوت بود*
*جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند*

*من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند*
*تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند*
*او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند*

*زندگی ادامه دارد*
*هیچ وقت پایان نمی گیرد*

*من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است**!!!*
*تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است**!!!*
*او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است** !!!!*

*من , تو , او*
*هیچگاه در کنار هم نبودیم*
*هیچگاه یکدیگر را نشناختیم*

*اما من و تو اگر به جای او بودیم*
*آخر داستان چگونه بود ؟؟؟*

*هر روز از کنار مردمانی می گذریم که یا من اند یا تو و یا او*
*و به راستی نه موفقیت های من به تمامی از آن من است و نه تقصیرهای او همگی از
آن او........

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

سخنی از بهشت...............

باعرض تسلیت برای رحلت رسول اکرم وامام حسن این حرف نیک رو براتون گذاشتم.

 

عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه حقیقت عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.

امام حسن مجتبی {ع}

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

my god

خداوندا تو میدانی آخر که انسان بودن وماندن چه دشوار ست چه زجری میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.

علی شریعتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++