Garden City

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

توبه

یه بار حاج آقا شهاب مرادی در برنامه آیینه خانه گفتن که :

اگر تمام گناهایه آدمارو مثل یک حساب بانکی در نظر بگیریم وتمام گناه هایه مردم فقط تو حساب یک نفر باشه ...

اون شخص بایک توبه می تونه همه رو جبران بکنه ... .


انقدر این حرفشون به من امید داد. ....خداحفظشون کنه ان شالله ....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

لحظه ای که شیطان بر بنی بشر سجده کرد....

زن جوانی که شوهر میلیاردری داشت ، دچار سرطان کلیوی شد, 

بعد از مدتی بستری از بیمارستان مرخص شد, 


هنگامی که زنان همسایه و قوم خویش و دوستان جوانش برای عیادتش می امدند در جواب همه انها که بیماری اش را میپرسیدند میگفت * ایدز * دارد. 


این امر توجه دخترش را به خود جلب کرد تا اینکه بعد از رفتن مهمانها از مادرش پرسید: 

مادر جان چرا به انها میگویی ایدز داری در حالی که بیماری ات چیز دیگریست ؟ 


مادر گفت دیر یا زود مرگم فرا میرسد ، 

این را گفتم تا هیچ کدام از این زنها بعد از مرگم ، بفکر ازدواج با پدرتان نیوفتن …!!



گویند شیطان بعداز شنیدن اینحرف در گوشه ی مجلس به خودزنی,گریه و استغفار و در آخر به سجده ی زنها ، مشغول شد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

خدا هم عادل نیست....

این متن عالیه


ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ‏( ﻉ ‏) ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟ !

ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،

ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟ !

ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ۳ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ ﺷﺎﻝ ﺑﺰﺭﮔﯽ

ﺑﺎﻓﺘﻪ

ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ

ﮐﻨﻢ

ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ

ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ...

ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ

ﺩﺭﺏ ﺧﺎﻧﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻭﺭﻭﺩ ﺩﺍﺩﻧﺪ

ﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺗﺠﺎﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﮐﯿﺴﻪ ﺻﺪ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ

ﺣﻀﺮﺕ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ

ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺴﺘﺤﻖ ﺑﺪﻫﯿﺪ .

ﺣﻀﺮﺕ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻋﻠﺖ ﭼﯿﺴﺖ؟

ﺍﯾﺸﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﭼﺎﺭ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﻭ ﺁﺳﯿﺐ ﺩﯾﺪﮔﯽ ﮐﺸﺘﯽ ﺍﻣﺎﻥ

ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ

ﻭ ﺧﻄﺮ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ

ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﺎ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ

ﮐﻪ ﺷﺎﻝ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﭘﺲ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻗﺴﻤﺖ ﺁﺳﯿﺐ ﺩﯾﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﻧﺬﺭ

ﮐﺮﺩﯾﻢ

ﺍﮔﺮ ﻧﺠﺎﺕ ﯾﺎﻓﺘﯿﻢ ﻫﺮﯾﮏ ﺻﺪ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺴﺘﺤﻖ ﺑﺪﻫﯿﻢ .

ﺣﻀﺮﺕ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﻭ

ﺗﻮ ﺍﻭﺭﺍ ﻇﺎﻟﻢ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ !

ﺍﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻭ ﻣﻌﺎﺵ ﮐﻦ ﻭ ﺑﺪﺍﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ

ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﻫﺴﺖ ...

ﺧﺎﻟﻖ ﻣﻦ" ﺑﻬﺸﺘﯽ"ﺩﺍﺭﺩ،

ﻧﺰﺩﯾﮏ،

ﺯﯾﺒﺎ،

ﺑﺰﺭﮒ؛

ﻭ "ﺩﻭﺯﺧﯽ "ﺩﺍﺭﺩ،

ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺑﻌﯿﺪ،

ﻭﺩﺭ ﭘﯽ ﺩﻟﯿﻠﻰ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺒﺨﺸﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ؛

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯾﮏ ﺩﻋﺎ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ...

ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺎﺷﺪ .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

بهترین چیزی که حتی شیطان هم سعی دارد گران بفروشدش.....

گویند روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود. ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد. کسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟» شیطان پاسخ داد: «این نومیدی از توانایی‌های خود و رحمت خدا است.» آن مرد با حیرت گفت: «چرا این قدر گران است؟» شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: «چون این مؤثرترین وسیله من است. هرگاه سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، می‌توانم با او هر آنچه می‌خواهم بکنم. من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به کار برده‌ام. به همین دلیل این قدرکهنه است!»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

به سوی تو......

خدایا

دلم می خواهد، دفتر ِ مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم ...

الفبای زندگی را ...

من ، چیزی شبیه ِ زندگی کردن را فراموش کرده ام ...!!!

می خواهم ، خط خطی کنم ، تمام آن روزهایی که دل ، شکستم ...!!!

و ... دل ِ مرا شکستند ....

دلم ، می خواهد .... اگر معلم گفت : در دفتر نقاشیتان هر چه می خواهید ، بکشید ...

این بار ، تنها و تنها 

نردبانی ، بکشم ......به سوی تو ......!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

یکم با خودت شادی ببر خونت .......

از شیخ بهایی پرسیدند ؛

سخت میگذرد چه باید کرد ؟

گفت ؛ خودت که میگویی .......

                   سخت میگذرد

                       سخت که نمی ماند


پس خدا را شکر که میگذرد

                      و نمی ماند

دیروزت خوب یا بد گذشت

                       و امرو روز دیگریست .....


قدری با خود شادی به خانه ببر ......

                 راه خانه ات را یاد گرفت

                              فردا خودش میآید......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++