ملت ایران الان همه “دکترای الهیات” دارند!
.
.
.
.
.
.
.
چطوری دکتر...؟!!!
چنین گویند کاندر حلق گرگی
فرورفت استخوانی، همچونشتر!
زلک لک چاره خود جست،در ضمن
نمود از بهر او اجری مقرر
به منقار ، استخوان از گلویش
برون آورد آن مرغ هنرور
چه زان پس ،خواست حق زحمت خویش
جوابش داد، گرگ حیله گستر:
"سرت را از دهان بنده سالم
برون آورده ، خواهی مزد دیگر؟!!"
آقا ما پراید، شما پرادو
آقا ما باد بزن دستی، شما کولر گازی نانو
آقا ما امشب، شما هزار و یک شب!
آقا ما پت ومت، شما آیکیو سان
آقا ما بخیه، شما چفیه
آقا ما شب تار، شما صبح امید!
آقا ما ورزش از نگاه دو، شما برنامه نود!
آقا ما فـــ، شما فرحزاد !
آقا ما بتمرگ، شما بفرما!
آقا ما هی آره، شما هی نه ...
آقا ما شورش قبیلهای، شما گفتگوی تمدنها
آقا ما لکنت زبون، شما سخنگوی دولت !
آقا ما پوچ، شما گل !
آقا ما بنال بینیم با ...، شما خواهش میکنم بفرمایید
آقا ما چی کوفت میکنی ...، شما چی میل داری عزیزم؟!
آقا ما فلافل شما، مدیر عامل پخش فراوردههای گوشتی
آقا ما مخـمون تاب داره، شما حیـاط ویلاتون!
آقا ما افتاده، شما پاس کرده
آقا ما کولر آبی، شما کولر گازی ال جی
آقا ما برف، شما بهمن
آقا ما چاکریم، شما نایس تو میت یو
آقا ما کوله پشتی، شما کوله باری از تجربه
آقا ما "صرفا جهت اطلاع و فاقد هرگونه ارزش"، شما "کپی برابر اصل- ثبت با سند برابر است"
آقا ما بله قربان- بله قربان ...، شما سلطان
آقا ما علوم اول راهنمایی، شما فیزیک انتگرال
آقا ما تقویم جیبی، شما موسسه ژئو فیزیک!
آقا ما سه کله پوک، شما سه تفنگدار
آقا ما کته، شما بیف استروگانف
آقا ما جرز لای دیوار، شما پتروس فداکار
آقا ما فلافل، شما هات رویال برگر با پنیر و قارچ
آقا ما بن کارگری، شما بن تخفیف دیزنی لند
آقا ما سوختگی درجه ۳، شما برنزه شکلاتی
آقا ما آب حوض، شما شیر موز
آقا ما عشق و عاشقى، شما عقل و منطق ...
آقا ما بتمرگ، شما بفرما!
آقا ما یه نقطه توی فضا، شما مبدا مختصات
شما ماهیچه، ما اشکنه
آقا ما پنج کیلومتر تا بهشت، شما ۲۴
آقا ما سیمبیان، شما آندروید
آقا ما nokia 1100، شما vertu
آقا ما آپارات، شما یوتیوب
آقا ما کلوب، شما فیسبوک
آقا ما جرقه، شما بیگ بنگ
آقا ما سحابی، شما کهکشان
آقا ما آهنربا، شما سیاهچاله
آقا ما متر، شما سال نوری
آقا ما سفیر امید، شما اتلانتیس
آقا ما منجم آماتور، شما اختر فیزیکدان
آقا ما تلویزیون کمدی، شما سه بعدی
آقا ما مارمولک، شما تمساح
آقا ما cd، شما بلو ری
آقا ما چوق لباسی، شما توتال کر
آقا ما چرتکه، شما الجبرا
آقا ما x=2، شما E=mc2
آقا ما میریم اغذیه، شما برین پدیده
آقا ما مستشار ، شما جهانگیرشاه دولو
آقا واسه شما میگن علف باید به دهن بزی شیرین بیاد
اما واسه ما میگن این الاغ هر یونجهای که جلوش باشه میخوره!
استاد سختگیر فیزیک، اولین دانشجو را برای پرسش فرا میخواند و پرسش خود را مطرح میکند: شما در قطاری نشستهاید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده میشوید، حالا چکار میکنید؟
دانشجوی بی تجربه فورا ً جواب میدهد: من پنجره کوپه را پائین میکشم تا باد بوزد.
اکنون پروفسور میتواند سئوال اصلی را بدینترتیب مطرح کند: حال که شما پنجرهی کوپه را باز کردهاید، در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل میشود. لازم است محاسبات زیر را انجام دهید:
· محاسبهی مقا ومت جدید هوا در مقابل قطار
· تغییر اصطکاک بین چرخها و ریل
· آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعت قطار کم میشود و اگر آری، به چه اندازه؟
حسب المعمول دهان دانشجو باز میماند و از این که قادر به حل این مسئله نیست، سرافکنده جلسه امتحان را ترک میکند.
همین بلا سر بیست دانشجوی بعدی هم میآید که همگی در امتحان شفاهی فیزیک مردود میشوند.
پروفسور آخرین دانشجو را برای امتحان فرا میخواند و طبق معمول همان پرسش را میپرسد: شما در قطاری نشستهاید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرمازده میشوید، حالا چکار میکنید؟
این دانشجوی خبره میگوید: من کتم را در میآورم.
پروفسور اضافه میکند: هوا بیش از اینها گرم است.
دانشجو: خوب ژاکتم را هم در میآورم.
پروفسور: هوای کوپه مثل حمام سونا داغ است.
دانشجو: اصلا ًلخت مادرزاد میشم.
پروفسور گوشزد میکند: دو آفریقائی نکره و نانجیب در کوپه هستند و منتظرند تا شما لخت بشوید.
دانشجو به آرامی میگوید: میدانید پروفسور، این دهمین بار است که من در امتحان شفاهی فیزیک شرکت میکنم واگر قطار مملو از آفریقائیهای شهوتران باشد، من آن پنجرهی لامصب را باز نمیکنم.
این اعتراف رو یکی دوستام برام تعریف میکرد گفتن اینجا هم باشه خوبه.
این طوری میگفت که:
اعتراف می کنم دوم دبیرستان که بودم بعد پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که واسه روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان…؟۲۰ ساله؟نام پدر….؟هستید؟ دیروز واکسن سرخک-سرخجه زدید؟با تعجب گفت بله!منم گفتم اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا ۷۲ ساعت دیگه باعث بروز علایمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی!طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعد
با آمبولانس بردنش بیمارستان هنوزم عذاب وجدان دارم.
منم اعتراف میکنم دوس شیطونی دارما.
به یکی می گن: یک جمله بگو که توش سه تا دروغ باشه. می گه: دانشگاه آزاد اسلامی!
اولی به دومی: آن دو نفر را میبینی؟ ده سال است که ازدواج کردهاند و به قدری یکدیگر را دوست دارند که آدم فکر میکند اصلا ازدواجی بینشان صورت نگرفته است!
حیف نون چربی داشته، می ره دکتر، دکتر بهش می گه روزی ۴ کیلومتر باید بدوی... بعد از چند روز حیف نون زنگ می زنه به دکتر می گه: رسیدم لب مرز، چه کار کنم؟
به لره می گن عروسی پسرت کی هست؟ می گه: این دوشنبه نه، چهارشنبه بعدی!
به حیف نون می گن تو نمی خوای آدم شی؟ می گه من از این قرتی بازی ها خوشم نمیاد.
هواپیما داشت سقوط می کرد همه داشتن جیغ می زدن به جز حیف نون! ازش می پرسن چرا تو ساکتی؟ می گه: ماله بابام که نیست! بذار سقوط کنه!
آقای دست و دلباز چای میاره برای مهموناش، ولی قند نمی یاره می گه به قند بالای یخچال نگاه کنید و چای بخورید. یه بچه ای می ره تو بهر قنده... آقای دست و دلباز می زنه پشت کله پسره می گه: من گفتم چای با قند بخور نه چای شیرین!
به ترکه می گن بچه کجایی؟ می گه: بچه تهرون...
می گن: کجای تهرون؟ می گه: کیلومتر 700 جاده تهران - اردبیل
حیف نون به زنش می گه 3 تا حیوان نام ببر که با خ شروع بشه. زنش می گه: خودت، خواهرت، خدابیامرز مادرت!
به حیف نون می گن اذون بگو: می گه همه چیز با یک نگاه شروع شد
یکی از مریدان مشغول صرف غذا بودندی که شیخ از او پرسید: آیا غذا میخوری؟
مرید گفت بلی.
شیخ پرسید آیا گرسنه ای؟ مریدگفت بلی.
شیخ پرسید آیا پس از صرف غذا سیر خواهی شد؟ مرید گفت بلی.
شیخ شمشیر برکشید و مرید را به دو نیم کردندی.
سپس فرمود به خدا قسم از ما نیست کسی که فرصت پ نه پ را از دست دهدندی........
مریدان نعره ای زدند و غش و کف کردندی
سلام امروز چن تا براتون جوک گذاشت.لذت ببرید
نیروی انتظامی می ریزه خونه غضنفر، اون هم با منقل
می پره تو استخر. میگه از اینجا به بعدش دیگه به شما
ربطی نداره به نیروی دریایی مربوط میشه.
*****
غضنفر واسه اینکه از زندگی جلو بیوفته یه زن حامله میگیره
*****
غضنفر می ره تماشای رقص باله از اول تا آخرش
خواب بوده. بعد ازش می پرسن چه طور بود؟ میگه
آدمای خیلی خوبی بودن. دیدن من خوابم، رو نوک
انگشت راه می رفتن
*****
از غضنفر می پرسن امام رضا چرا رفته بود مشهد؟
میگه : رفته بود زیارت!
*****
غضنفر و دوستش داشتن تو یه ماشین بمب کار میذاشتن
دوستش به غضنفر میگه:
اگه این بمب الان منفجر شه چی کار کنیم؟
غضنفر میگه نگران نباش
من یکی دیگه دارم
*****
غضنفر به رفیقش می گه من یه تمساح پیدا کردم چیکارش کنم؟
میگه ببرش باغ وحش.
فردا رفقیش می بینتش ، می گه بردیش؟ غضنفر می گه :
آره . تازه امشب هم می خوام ببرمش سینما
*****
غضنفر یه تیکه یخ گرفته بوده بالا،
داشته خیلی متفکرانه بهش نگاه می کرده.
رفیقش ازش میپرسه: چیرو نگاه میکنی؟
طرف میگه: ازش آب میچیکه ولی
معلوم نیست کجاش سوراخه!
«بابا جون؟»
«جونم بابا جون؟»
«این خانمه چرا با مانتو خوابیده؟»
«خب... خب... خب حتما اینجوری راحتتره دخترم.»
«یعنی با لباس راحتی سختشه؟»
«آره دیگه، بعضیها با لباس راحتی سختشونه!»
«پس چرا اسمشو گذاشتن لباس راحتی؟»
«.......هیس بابایی، دارم فیلم میبینم.»
« باباجون، کم آوردی؟!»
«نه عزیزم، من کم بیارم؟ اصلا هر سوالی داری بپرس تا جواب بدم.»
«خب راستشو بگو چرا این خانمه با مانتو خوابیده بود.»
«چون خانم خوبیه و حجابشو رعایت میکنه.»
«آهان، پس یعنی مامان من خانم بدیه؟»
«نه دخترم، مامان تو هم خانم خوبیه.»
پس چرا بدون مانتو میخوابه؟»
«خب مامانت اینجوری راحتتره.»
«اون آقاهه هم چون میخواسته حجابشو رعایت کنه با کت و شلوار
خوابیده بود؟»
«نه عزیزم، اون چون خسته بود با لباس خوابش برد.»
«پس چرا خانمش که خیلی هم خانم خوبیه بهش کمک نکرد
لباسشو در بیاره؟!»
«چون میخواست شوهرش روی پاهای خودش بایسته.»
«واسه همینه که شما نمیتونید روی پاهای خودتون بایستید؟»
«عزیزم مگه تو فردا مدرسه نداری؟»
«داری میپیچونی؟»
«نه قربونت برم عزیزم، اما یه بچه خوب که وسط
فیلم اینقدر سوال نمیپرسه؛ باشه عسل بابا؟»
«اما من هنوز قانع نشدم.»
«توی این یک مورد به مامانت رفتی؛ خب بپرس عزیزم.»
«چرا باباها توی تلویزیون همیشه روی مبل میخوابن؟»
«واسه اینکه تختخوابشون کوچیکه، دو نفری جا نمیشن.»
«خب چرا یه تخت بزرگتر نمیخرن؟»
«لابد پول ندارن دیگه.»
«پس چرا اینا دوتا ماشین دارن، ما ماشین نداریم؟»
«چون ماشین باعث آلودگی هوا میشه، ما نخریدیم عزیزم.»
«آهان، یعنی آدما نمیتونن همزمان دوتا کار خوب رو با هم
انجام بدن؛ اون آقاهه وخانومه که حجابشون رو رعایت میکنن،
باعث آلودگی هوا میشن، شما و مامان که باعث آلودگی هوا
نمیشین حجابتون رو رعایت نمیکنین؛ درست گفتم بابایی؟»
«آره دخترم، اصلا همین چیزیه که تو میگی، حالا میشه
من فیلم ببینم؟»
«باشه، ببین بابایی اما تحت تاثیر این فیلمها قرار نگیری بری ماشین بخریها،
به جاش برو به مامان یاد بده حجابشو موقع خواب رعایت کنه
که تو اینقدر موقع جواب دادن به سوالاتم خجالت نکشی!»
بچه که بخواد از اول اینجوری باشه چه برسه به آخرش!