سلام

امروزی که دارم این مطلبو مینویسم جمعه هستش.

الان داشتم تستای شیمی رو بررسی میکردم که گفتم یه سری به اینجا بزنم وبغز دلم رو اینجا بگم.

راستش رو بخواین من علی رغم میل خودم تا یه چند هفته پیش به خاطر دستم هیچ چیزی رو نمینوشتم . یالااقل کمتر خودکار دستم میگرفتم؛ چون اینکار باعث میشد به بغیه های دستم فشار بیاد ودکترم به هم توصیه کرده بود که به دستم فشار نیارم و گفته بود اگه به حرفش گوش ندم هر صدمه ای که به دستم وارد بشه تقصیر خودم خواهد بود ودیگه دکتر هیچ ساپورت وتضمینی برام قایل نمیشه.

خلاصه من مجبور بودم تو کلاس ننویسم و....

تا اینکه یه چن روز از مهر گذشت و معلم دین وزندگی مون گفت که هفته بعد امتحان میگیرم.

شد هفته بعد وروز منم به خدا توکل کردم  وشروع کردم به نوشتن برگه امتحان.

معلم بهم گفت که میتونی بنویسی یا نه؟! ؛ منم یه اخلاق چرتی که دارم اینه که تو اونجور موارد کم نمیارم یعنی اصلا دوس ندارم  از کسی نمره گدایی کنم نمیدونم از غرور زیاده یا خجالتی بودن ؛ در جواب معلم گفتم که آره آقا سعی میکنم که بنویسم . خلاصه با اینکه 13 گرفتم ولی به روی خودم نیاوردم که دستم درد میگیره واسه اون نمیتونم بنویسم. از اینم بگذرم که شب ار درد نتونستم بخوابم و وقتی دکتر بهم زنگ زد که حالمو بپرسه که منم گفتم که اینجوری شده اونم از عصبانیت یه چیزایی به خودمو ومعلمم گفت که در شاُن نوشتن نیستن.blush

خلاصه اون روز گذشت و درست یه هفته بعدش اکثر معلما گفتن که این هفته امتحان  میگیرن.

باز غمو غصم شروع شد؛که خدای من چطوری بنویسم.به خودم گفتم که مرگ یه بار وشیونم یه بار .

شنبه صب معلم فیزیکم اومد  برگه هارو داد وشروع کردیم به نوشتن. دیدم این داره هی منو نیگا میکنه منم اصلا به روی  خودم نیاوردم وگذاشتم که کاملا منو نیگا کنه ومنم یکم نوشتنمو شدید تر کردم تا نگه بهانه میگیرم ؛ با اینکه دستم داش میترکید ولی دیدم که این باز نیگا میکنه.گفتم خدایا چیکار کنم این چششو ازم بر نمیداره الانم دستم خسته وکرخ میشه.؛ به هر زحمتی بود ادامه دادم ویه لحظه به بهانه گرفتن خطکش از نوشتن دست کشیدم که یکم دستم آروم شد.

دیگه دستم اجازه نمیداد بنویسم واونم کمتر بهم نیگا میکرد فک کنم خیالش راحت شده بود که من میتونم بنویسم.؛بیچاره فک میکرد که من بهانه میگرفتم که تو کلاس نمی نویسم.

خلاصه زنگ دوم شد معلم گسسته اومد امتحان بگیره اونم اصلا توجهی به دستم نکرد ومنم شروع به نوشتن کردم ،فشاری که زنگ اول به دستم وارد شده بود و فشاری که حالا داشت به دستم میومد دیگه امونم رو بریده بود که دیدم گفت وقت تمومه. منم فقط یه سوال ونصفشو نوشته بودم. اونم گذشت زنگ بعدی معلم زبان به اصرار بچه ها دیگه امتحان نگرفت.

فرداش زنگ اول معلم هندسه که همون معلم گسسته هم بود ازمون امتحان گرفت منم که دیدم این دیروز چیزی نگفت گفتم  امروزم نمیگه . خلاصه یه 3تا سوال نوشتم دیدم باز لعنتی درد دستم شروع شد.گفتم خدایا چیکار کنم  که معلم دستشو رو شونم گذاشت وگفت مگه میتونی بنویسی ؟ بهش گفتم  مگه چاره دیگه ای دارم نباید که برگرو سفید تحویل بدم! اونم گفتم که من دیروز یادم رفت که بهت بگم ننویسی ؛ من شرایطه دستتو میدونم  چرا زحمت های چند ماهتو داری به هدر میدی؟ گفتم آخه! که دیدم برگرو از زیر دستم کشید بیرون وگفت بسه دیگه ننویس .

کم کم داش برگه های بقیه رو جمع میکرد که یه لبخندی بهم زد. تهدلم قرص شد ودلم از تپش افتاد.

اون روز گذشت و فرداش ادبیات امتحان گرفت؛ داشتم استرس نوشتنه برگه رو میگرفتم که دیدم گفت امتحان تستیه. خدارو به خاطر لطفش تشکر کردم و برا معلم هم دعا ..اون هفته  بد تموم شد . وخیالم از درد و رنج هم تموم شد.

گفتم  هفته بعد دیگه راحتم  ولی اینطور نشد و شیمی وزبان گفتن امتحان میگیرن. خدارو شکر دوتاشونم تستی گرفتن. وتو  شیمی 41 وتو زبان 59 زدم .

نوبت که به نمره های سه تا امتحان قبلی رسید دیدم  وای چه نمره هایی گرفتم باورم نمیشد ولی دیگه این خارج از اراده من بود.

تو فیزیک5 شدم تو گسسته7 وتو هندسه 14 .

اومدم به دبیر فیزیک گفتم  که چه طوری شده که من این نمره هارو گرفتم ؛اونم به سبب دیده هاش به من گفت " ولی تو که خوب مینوشتی ؟ " منم یکم براش توضیح دادم ،دیدم قانع نمیشه. گفتم آقای قناعت دوست من تا حالا به خاطر نمره از معلمی خواهش نکردم وخدارو شکر تو این زمینه اکثرا رو پای خودم بودم وخواهم بود .اونم گفت که من منظوری ندارم وتو اگه امتحانه ترمو خوب بدی منم اصلا اینو به حساب نمیارم .؛ گفتم باشه ولی بابا یا داداشم میاد باهاتون بیشتر حرف میزنه اول گفت لازم نیست ولی گفت اگه بیاد اشکالی نداره.!!

معلم ریاضیاتم (هندسه-دیفرانسیل-گسسته) آقای حکیمی مردونگی رو برام تموم کرد ونمره هامو یکم زیادتر کرد.

چن روز و چن هفته گذشت  تا امروز جمعه.داشتم تست شیمی میزدم.

یه لحظه امتحان شیمی یکشنبه هفته آینده به ذهنم رسید .بغز گرفتتم فردا شنبه تا 9 یا 10 شب باید برم فیزیوتراپی ونمیتونم خیلی خوب به شیمی نیگا کنم.

دستم بهتر تر شده ولی باز نوشتن مداوم اذیتم میکنه.

حالا هم سعی میکنم دو دستی تایپ کنم چون چند ماهی هست که دست راستم رو برا تایپ استفاده نکردم.

نمیدونم ولی اینجا یه حسی دارم مثله یه دفتره خاطراته واسم. وقتی اینجا مینویسم  دلم باز میشه مثه امروز که بغزمو اینجا از بین بردم.

ولی بازبه خدا توکل میکنم که نزاره جلو معلم شیمی هم شرمنده شم.

ولی تقصیر خودم هم هست کاش اون روز به معلم میگفتم که فیزیوتراپی دارم اونم مینداخت امتحانو دوشنبه.

حالام دارم بقیه تست هارو دانلود کنم که بعد بخونم.

 

 

این پست اگه تو امتحان نمره کم بگیرم ادامه پیدا میکنه.