سلام.

من چن روزه که به وبلاگم سر نزده بودم.

امروز که اومدم مدیریت دیدم 4 تا نظر اومده اونم بعد مدت ها؛ البته میدونم کی این نظراتو فرستاده.

از نویسندش متشکرم.

من چن روزی هستش که کلافه شدم اونم از دست خودم .

دستم داره خیلی اذیتم میکنه من هیچ جوری نمیتونم خودمو ببخشم.

کاش هیچ وقت اون رضایتنامه رو امضا نمیکردم .

کاش هیچ وقت وارد اون کلینک نمیشدم. اگه میدونستم این قده کلافه گی داره اصلا نمیذاشتم دس دکترا به دستم بخوره.

خلاصه دارم برا کنکور میخونم ولی حواسپرتی نمیذاره این چن روزم استرس زیاد شدن درسای پیش دانشگاهیم از طرفی داره دیوونم میکنه.

ولی سعی میکنم بیشتر متمرکز شم.

انقد حرف زدم یادم رفت واسه چی اومدم.

یه داستان کوتاه مستند شنیدم میخوام براتون بنویسم خواهشا بخونین خوبه.

 

شهید بزرگوار آیت الله دستغیب قدس سره مى فرماید:
یکى از افراد مورد اعتماد از اهل علم در نجف اشرف از عالم زاهد شیخ حسن مشکور نقل نمود:
در خواب دیدم که در حرم مطهر حضرت سید الشهدأ علیه السلام هستم ، جوان عربى وارد حرم شد، با لبخند به حضرت سلام کرد، حضرت نیز با لبخند پاسخ داد!
از خواب بیدار شدم ، فردا شب که شب جمعه بود به حرم مطهر مشرف شدم گوشه اى ایستاده بودم که ناگاه همان جوان عرب را که در خواب دیده بودم مشاهده کردم ! وارد حرم شد و چون مقابل ضریح رسید با لبخند به آن حضرت سلام کرد، ولى من حضرت سید الشهدأ علیه السلام را ندیدم ، آن جوان را زیر نظر داشتم تا وقتى از حرم بیرون آمد دنبالش رفتم و خواب خود را نقل کردم و پرسیدم چه کرده اى که امام علیه السلام با لبخند به تو جواب مى دهد؟
گفت : من پدر و مادر پیرى دارم و در چند فرسخى کربلا ساکن هستیم ، شبهاى جمعه که براى زیارت مى آئیم ، یک هفته پدرام را سوار بر الاغ کرده مى آورم و هفته دیگر مادرم را، در یک شب جمعه که نوبت پدرم بود وقتى او را سوار کردم ، مادرم گریه کرد و گفت : باید مرا هم ببرى ، شاید تا هفته دیگر من زنده نباشم .
گفتم : هوا سرد است ، باران مى بارد، مشکل است ، اما مادرم قبول نکرد به ناچار پدرم را سوار کردم و مادر را به دوش کشیدم و با زحمت بسیار به حرم مطهر آمدیم ، وقتى با آن حال همراه پدر و مادر وارد حرم شدم ، حضرت سید الشهدأ علیه السلام را دیدم و سلام کردم. آن بزرگوار به رویم لبخند زد و جواب مرا داد، از آن زمان تا به حال هر شب جمعه که مشرف مى شوم : حضرت را مى بینم و با تبسم به من جواب مى دهد.

 

  • من تصمیم گرفتم بیشتر به پدر ومادرم احترام بزارم امیدوارم شما هم به این نتیجه برسین.