Garden City

۴۶ مطلب با موضوع «قطعه» ثبت شده است

امروز پنج شنبه هستش.................

بعضی وقتها از شدت دلتنگی دلم میخواهد های های بمیرم

مرد هم قلب دارد....

فقط صدایش.. یواش تر از صدای قلب یک زن است....

مــرد هم در خلوتش برای عشقش گریه میکند....

ندیده باشی..
...
اما همیشه اشک هایش را در آلبوم دلتنگیش قاب میکند...

دلتنگی واژه ای است که این روزها دلم فریاد میزند

تــو که نباشی ...

آرامش ظاهرم گمراهت نکند ...

آشفته تر از این حرفها هستم ...

عاشقی میکنم ! لج میکنم ! بد اخلاق میشوم !

خودم نیست ... تــو که نباشی زندگی به کام من تلخ میشود ...

دلتنگ توام آقا زودتر بیا همه منتظرند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

مراقب باشیم...

سلام دوستان.

 

هه هه خندم گرفت ؛ واسه حرفم "دوستان " آخه بگو پسر خوب کی اینارو میخونه .

 

امروز میخوام بگم که من متوجه شدم که تا حالا درباره دوستام اشتباه فکر میکردم.

من فک میکردم که همه اونا هم مثله منن.به همه محبت میکنن ، وسایلشون در اختیار دوستاشون قرار میدن.ولی اشتباه میکردم .

حیف این همه مدت که چنین دوستایی داشتم ؛حیف خودم که وقتی چیزی میخواستن دریغ نمیکردم. ولی الان میفهمم که اشتباه بوده ؛ اه اه حالم به هم میخوره از دست همه آدما.

تا وقتی که من میتونستم  بنویسم همشون وقتی مریض میشدن دفتراما میگرفتن ، منه احمق هم با رغبت بهشون میدادم وهیچ انتظاری درقبالشون ازشون نداشتم . باوجود این امسال که دستمو عمل کردم -و برا مدتی نمیتونم سریع بنویسم-  وقتی تو 6 مهر از دوس همیشگیم احسان تقی نژاد خواستم که دفتراشو بده برگشت گفت که میبری خراب میکنی !

ملک پور هم دلیل آورد اونم چه دلیلی گفت که درس هر روزشو همون روز میخواد بخونه.؛ با اینکه میدونم دروغ میگه .

امین خدایارو نگو که خیلی بدم اومد ازش؛ گفت از بقیه بگیر  منم نمیتونم بدم..

آخرش هم از دوس وهمسایه مون امیر رعیتی که خیلی ازش توقع نداشتم که دفتراشو بهم بده -چون یکم  خانوادش حساس بودن به خاطر رفتن جلو درشون- خواستم واونم با کمال میل دفترارو داد.

و ظهرا که میام خونه همه دفترا وکتاباشو میده شب هم میاد خودش میگیره.

کاش از اول دوستامو میشناختم وبیشتر بهشون بها میدام وای که چقد من احمق بودم واونایی رو که همیشه کنارم بودندرست نشناختم. وکسی رو که هیچ دوستی عمیقی باهاش نداشتمو  دیر شناختم .

 ازهمه بیشتر از تقی نژاد  بدم اومد آخه من که ازهمه بیشتر تو نظافتم ونگهداری کتابام تلاش میکنن  وتمیز ترین دفترارو تو کلاسمون دارم. دفترای اونو میخوام خراب کن که چی بشه؟؟!؟!!

و در آخر هم به یاد این جمله میفتم که:

مُراقــب بــآش
به چه کسـی اِعتــمـــآد میکنی،
“شیـــــــطان” هَـــــم یه زَمــــــآنـی “فـرشـتــــــــه” بــود…!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

به کجا چنین.......

صداقت؟…. یادش گرامى…


غیرت؟….. به احترامش یک لحظه سکوت…

معرفت؟….. یابنده پاداش میگیرد…

مرام؟….. قطعه ی شهدا …

عشق؟ ….. از دم قسط…

واقـــعـــ ـا به کــــــجــ ـــــا چــــنــــ ـیـــــــن شـــــتـــ ــابـــــا ن؟؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

خدایاو...

خدایا:


    به هر آنکه دوست میداری

     بیاموز که عشق از زندگی کردن برتر است

      و به هرآنکه دوست تر میداری بچشان

       که دوست داشتن از عشق هم برتر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

خداوند من

بار خدایا:

باران رحمت عشق را از مادریغ  مدار

ما گناه کاریم می دانیم ما غفلت کننده ایم میدانیم

نا سپاسیم میدانیم

اما تو فقط تو باران عشق را از ما دریغ مکن

فقط تو ای خدا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

فرط خستگی

همه ما وقتی شب ها از فرط خستگی خوابمان نمی برد به چیزی فکر میکنیم

من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم که بیاید علف خستگی ام را بچرد......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

شاید............

شاید سنگ وچوب در پی آزار ما باشد

ولی کلمات هیچ وقت در پی آزار ما نبوده و نخواهند بود....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

احساس هلن کلر (زنی نابغه نابینا و ناشنوا ولال ) از عشق

آن روز  چند شاخه گل بنفشه زودرس را که در باغ یافته بودم چیدم وآنرا به آموزگارم هدیه کردم.

خانم سولیوان مرا به گرمی در آغوش کشید وبر کف دستم نوشت"من هلن را دوست دارم."

پرسیدم: دوست داشتن یعنی چه؟ او مرا محکم تر در آغوش فشرد وبه قلبم اشاره کرد. وگفت:((چشمه دوست داشتن وعشق در اینجاست)) !

سخنان وی مرا سخت به شگفتی انداخت چون هنوز تا چیزی را دست نمی زدم آنرا نمیشناختم.

گلهای بنفشه را بوییدم  ؛ آنگاه با اشاره پرسیدم آیا عشق زیبایی گلهایند. پاسخ داد نه.

پس به سویی که دمای دلپذیر خورشید بر تنم میتابید رو کردم وپرسیدم:آیا کانون گرما ونور یعنی آفتاب عشق است. یاز پاسخ داد نه.

یکی دوروز پس از آن سرگرم حل مساله بودم وراه حل را نمی یافتم. آموزگار با انگشت چند بار به پیشانیم زد ودر دستم نوشت: بیاندیش بی درنگ دریافتم نام جریانی که در مغزم میزند "اندیشه" است.این نخستین درک من از معنی عشق بود. اینک میخواستم بیش از هر چیز در پرتو اندیشه معنای عشق را بفهمم.آن روز خورشید زیر ابرها پتهان شد. رگباری هم بارید اما سرانجام ابر ها پراکنده شدند وآفتاب رخ نمود . از آموزگار پرسیدم: آیا عشق چون پرتو آفتاب است.؟!

پاسخ داد: عشق مانند ابرهایی است که در آسمان هستند وابر را نمیتوان  لمس کرد ولی باران را که حاصل آنهاست میتوان حس ولمس کرد.میدانی که گل ها وزمین تشنه چه اندازه از بارش باران ها جان میگیرند وشکوفا میشوند .عشق را هم نمیتوان لمس کرد اما شیرینی وتوانایی اثر آن را میشود درک کرد. بدون عشق زندگانی تاریک وسرد است.

خب اکنون این پرسش پیش می‌آید که عشق چیست؟

عشق تعریف نداردکلام ندارد، تنها خاطرات عشق باکلام بیان میشوند والا خود عشق کلام ندارد. بین سخن گفتن از عشق تا با خود عشق درگیر بودن فرق بسیار است؛ همان فرقی که یک شاخه نبات در قنادی با یک حبه آن در دهان ما دارد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

بیاندیش...نخند

بیاندیش … نخند
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب.
نخند!
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.
نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.
نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.
نخند!
…به دستان پدرت،
به جاروکردن مادرت،
به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،
به راننده ی چاق اتوبوس ،
به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده ی آژانسی که چرت می زند،
به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،
به مجری نیمه شب رادیو،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،
به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،
به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلاممی گوید،
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،
به زنی که باکیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه وسبزی،
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،
به مردی که دربانک ازتو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،
به اشتباه لفظی بازیگرنمایشی

….نخند،نخند که دنیا ارزشش رانداردکه تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی!!
که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند!!!
آدمهایی که هرکدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!
آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،
بارمی برند،
بی خوابی می کشند،
کهنه می پوشند،
جار می زنند
سرما و گرما می کشند،
وگاهی خجالت هم می کشند،…….خیلی ساده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

یاد وخطا

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم

گرچه در خویش شکستیم صدایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق زهر بی سروپایی نکنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

آسمان بارانییس .............

آسمان بارانی است
همگی می گذرند
چتر دارند به دست
تا نبارد باران
بر سر و صورتشان

اما ...

من تنها و رها
زیر این سقف سیاه
گام بر می دارم
بی چتر ...
و به تو , می اندیشم ...
تنها به خود تو...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

وقتی می آیی

وقتـــی می آیی
به حـــوالی ِ انتــــظارم
بی اعتـــنایی ام را نبیـن
در دلـــم
کوهی قـــند آب مــــیشود
از دیدن ِ رویــت ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

آدمک

آدمک اخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همین جاست بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

 به خدا مثله تو تنهاست بخند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

گوش ها وچشم ها...

خداوند بزرگ گوش ها وچشم ها را در سر قرار داده تا چیز ها وسخن های والا را ببینند وبشنوند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

گاهی

به مناسبت روز عشق ودوستی .....................

 

گاهی وقتش نمیرسد!!
گاهی از صبر خسته می شوی!!
گاه منتظری

که بیاید!!
گاهی رابطه ها شکل عوض میکنند!!
یا در گذشته!! یا در آینده!!
چه فرقی میکند؟!!!
بیچاره حالمان که مدام خراب دیروز و فردا میشود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

شاد بودن

شاد بودن هنر است شاد کردن هنری والاتر

لیک هرگز نپسندیم به خویش

که چو یک شکلک بی جان

شب وروز

بی خبر ازهمه خندان باشیم

بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد.

 

به مناسبت روز والنتاین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

یادم باشد

به مناسبت روز جهانی معلولان

 

یادم باشد

که حرفی نزنم که به کسی بربخورد

که نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

که راهی نروم که بیراهه باشد

که چیزی ننویسم 

که آزار دهد هر کسی را

یادم باشد

که روز وروزگار خوش است و

همه چیز بر وفق مراد است و

تنها.....

تنها دل ما،

دل نیست.

آری

 

 

تقدیم به خودم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

اگر معجزه.....

اگر معجزه مقدور است اگر قلبت پر از نور است 

اگر چشمت به جز چشمم به روی هر کسی کور است

اگر چون خستگان گشتم،اگر هم خسته ات کردم

اگر بی میل بودی وبه خود وابسته ات کردم

 

حلالم کن حلالم کن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

بعضی وقت ها

یه قطعه به مناسبت روز جهانی مبارزه با سلاح های شیمیایی ......

 

بعضی وقت ها ، وقتی فکر میکنم  که هنوز هم ،هنوز هم، در این جهان بی بنیاد دل هایی وجود دارند که انسان ها فقط وفقط به خاطر خودشان به خاطر دلشان وبه خاطر تمام معصومیتشان دوس دارند.

هنوز هم دل  هایی وجود دارند که ترنم عشق را درک میکنند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

از انسان ها.....

از انسانها غمی به دل نگیر؛
زیرا خود نیز غمگین اند؛
با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند
زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛
پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

پرواز را به خاطر بسپار....

چه قدر سخت است که پرواز را دوست داشته باشی 

ولی پر پروازت شکسته باشد

وتنها خیالی از پرواز را در ذهن بپرورانی

وترمیم این پر شکسته به یک معجزه بسیار بزرگ الهی نیازمند است..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++