Garden City

۲۹۱ مطلب توسط «باغ شهر ++» ثبت شده است

مقایسه ی جملات اول دبستان در کشور های مختلف

ولین جمله در کلاس اول دبستان ژاپن (من پدر و مادرم را بسیار دوست دارم.)

اولین جمله در کلاس اول دبستان انگلیس (من می دوم.)

اولین جمله در کلاس اول دبستان آمریکا (من فوتبال بازی می کنم.)

اولین جمله در کلاس اول دبستان ایتالیا (من کار می کنم.)

اولین جمله در کلاس اول دبستان اسرائیل (من با دشمن می جنگم.)

اولین جمله در کلاس اول دبستان ایران (بابا آب داد.) (بابا نان داد.)

با دقت در این جملات چه چیزی در ذهن شما متبادر می شود ؟ آیا ما از ابتدا وابستگی را به کودکانمان القا نمی کنیم . و استقلال شخصیت و منیّت او را زیر سوال نمی بریم ؟


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

مکان هایی که دیدار از آنها قدغن وممنوع است!!!!

غار نقاشی‌های ماقبل تاریخی Lascaux Caves


غارهای Lascaux مجموعه غارهایی در جنوب فرانسه هستند که به دلیل وجود آثار هک شده تاریخی مربوط به 17 هزار سال پیش معروف شده‌اند. به دلیل شیوع یک سری آلودگی‌های جدید و مخرب در این غارها ورود افراد به این مجموعه از سال 1963 ممنوع شده است.

جزیره Poveglia در نزدیکی ونیس


برای قرن‌ها این جزیره مکانی برای تبعید بیماران رو به مرگ بود. در سال 1348 پس از شیوع بیماری در ونیز و تبعید بیماران به این جزیره، اجساد و حتی بیمارانی که با جسد اشتباه گرفته شده بودند در مرکز این جزیره سوزانده شدند. این اتفاق یک بار دیگر در سال 1630 با شیوع بیماری جدیدی رخ داد. در سال‌های 1922 تا 1968 از این جزیره به عنوان مکانی برای بیماران روانی استفاده می‌شد. امروزه بازدید از این جزیره برای عموم ممنوع است.

محل اسناد محرمانه واتیکان


اسناد محرمانه واتیکان که در شهر واتیکان واقع است مرکزی برای نگهداری تعدادی از مهم‌ترین اسناد مربوط به تارخ مسیحیت است. محرمانه به معنای این نیست که شما نمی‌توانید به آنها دسترسی داشته باشید بلکه به این معناست که شما نمی‌توانید از آنها بازدید کنید و برای اینکه بتوانید نسخه کپی آنها را مشاهده کنید باید به صورت کتبی درخواست بدهید. تنها اسنادی که امکان رویت آنها توسط عموم ممکن نیست اسنادی با قدمت کمتر از 75 سال است که ممکن است اطلاعات محرمانه دولتی در آنها موجود باشد.

کلیسای Lady Mary در اتیوپی


کلیسایی واقع در اتیوپی که یکی از مهم‌ترین آثار تاریخی مسیحیت است. به دلیل اهمیت این مکان تنها تعدادی کشیش خاص اجازه ورود به این مکان را دارند.


 

موزه امنیت ملی Jiangsu
 

این موزه چینی در خود انواع مدارک مربوط به سال‌های 1927 تا 1980 را حفظ کرده است. به منظور حفظ و نگهداری این اطلاعات از اتبعاع خارجی تنها افرادی اجازه بازدید از این مکان را دارند که اصلیت چینی داشته باشند.

 

جزیره Niihau در هاوایی


هفتمین جزیره بزرگ هاوایی به منظور حفظ حیاط وحش و فرهنگ اصیل خود اجازه ورود به هیچ فردی را نمی‌دهد، این جزیره که در حال حاضر یک ملک شخصی محسوب می‌شود. تعداد زیادی ساکن محلی نیز دارد.

منطقه Pine Gap
نام منطقه ای در مرکز استرالیا است که وظیفه کنترل و نظارت بر ماهواره‌های جاسوسی آمریکایی را دارد. این مرکز به این دلیل در استرالیای مرکزی ساخته شده تا از برد کشتی‌های جاسوسی در امان باشد.

 

مرکز تحیقاتی اتمی Negev


این مرکز که در بیابان Negev قرار دارد به عنوان یک پایگاه تحقیقاتی اتمی توسط اسراییل معرفی شده است. هرچند که پس از فرار یک مهندس این مرکز به انگلستان اطلاعات جدیدی در مورد این مکان منتشر کرد، در میان این اطلاعات وجود یک مرکز کاملا مخفی دیگر در زیر این مرکز از سیار موارد بیشتر جلب توجه کرد.


 

Ise Grand ، مقدس‌ترین معبد ژاپنی‌ها


این معبد شامل 2 معبد بزرگ و اصلی و 125 معبد کوچک‌تر است. این معبد یکی از مقدس‌ترین مکان‌ها برای ژاپنی‌ها است و ورود به آن برای به غیر از کشیش‌ها ممنوع است. اطلاعات و طرح‌های مربوط به ساخت این معبد مربوط به هزار سال پیش می‌شود.

 

مترو2 در روسیه


مترو 2 نام یک سیستم تونل مخفی در شهر مسکو است که در سال‌های حکومت استالین ساخته شد. این مترو احتمالا از متروی عادی شهر موسکو طولانی‌تر است و به منظور جابجایی سریع در میان مهم‌ترین و کلیدی‌ترین نقاط استراتژیک ساخته شده است. با این که داستان‌ها و گفته‌های زیادی از افرادی که گفته‌اند در ساخت این تونل‌ها حضور داشته‌اند، در مورد آن وجود دارد اما هیچ‌گونه مدرک رسمی توسط روسیه در این باره منتشر نشده و تمامی اطلاعات مربوط به این پروژه تماما محرمانه است.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

دکتر و کودک

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.
بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.
پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.
پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.
خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم
پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:
این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.
صبح روز بعد…
همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

امان!!!!

امان از دست بعضی ها ، با دلاشون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

چن تا کشف ناب................

1.
هندی ها کشف کردند که هیچ کس نمیتواند پوشه ای به نام CON را درهیچ قسمتی از کامپیوتر ایجاد کند. این چیزی خیلی عجیب... و باور نکردنی است.


در مایکروسافت ، کل تیم نمی توانند پاسخ چنین اتفاقی را بدهند!!
همین حالا امتحان کنید،فولدری به نام CON را نمیتوانید ذخیره کنید.

.......................................

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

مدح امام زمان

در مدح امام زمان ((عج))


اینم خودم گفتم. برا امامم امیدوارم خوشش بیاد...

 

 

روزگاری مردمان در وجود خودشان عشق بود
روزگاری عاشقان در دلشان جوانمردی بود

این روزها همه صورتشان عاشق ولی دلشان ناجوان مرد
این روزها ابرهای خسته می گریند
گریه ای از جنس تاریکی

عاشقی کشک است این روزها
دل ها جوان مرد نیست این روزها

هر کسی ساز خود را میزند
هر کسی ماهی خود را از آب در می آورد

عشق ها بی کسی می آورند
جوان مردی زندگی را تباه میکند
جوان مردان وعاشقان هر دو غمگینند

چه میشود که تو بیایی ای عزیز دل ها..........

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

در پی.......

فقیر به دنبال شادی ثروت و


ثروتمند به دنبال آرامش زندگی فقیر است

کودک به دنبال آزادگی بزرگتر و

بزرگتر به دنبال سادگی کودک است

پیر به دنبال قدرت جوان و

جوان درپی تجربه سالمند است

آنان که رفته اند در آرزوی بازگشت و

آنان که مانده اند در دل رویای رفتن دارند......

 

دنیا پراز انسان هایی است با ظاهر زیبا که

هرروز لباسی نو بر تن می کنند

ولی نزدیکشان که میشوی

بوی کهنگی اندیشه هایشان آزارت می دهد!!!!!

 

 

 

 

 

 

از وبلاگ خانه عشق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

چادر وشهید

+من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد چادرم را در بیاورم تا راحت‌تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم. همان موقع که داشتم از کنار او رد می‌شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که چند دقیقه‌ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده گفت:
من دارم می‌روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می‌رویم... چادرم در مشتش بود که شهید شد...(خاطرات یک پرستار)


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

حرف های مصطفی........

نمازهایت را عاشقانه بخوان. حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری ، قبلش فکر کن چرا داری نماز میخوانی و با چه کسی قرار

ملاقات داری.آن وقت کم کم لذت میبری از کلماتی که در تمام عمر داری تکرارشان می کنی. تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا

قشنگ نیست...


 

"شهید مصطفی چمران "


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

تو عاشق نبودی

زمستون تن عریون باغچه چون بیابون
درختا با پاهای برهنه زیر بارون
نمیدونی تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه
واسه هم قصه گفتن عاشقانه
چه تلخه چه تلخه باید تنها بمونه قلب گلدون
مثل من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون
زمستون برای تو قشنگه پشت شیشه
بهار زمستونها برای تو همیشه
تو مثل من زمستونی نداری
که باشه لحظه چشن انتظاری
گلدون خالی ندیدی نشسته زیر بارون
گلهای کاغذی داری تو گلدون
تو عاشق نبودی ببینی تلخ روزای جدایی
چه سخته چه سخته بشینم بی تو با چشمای گریون
بشینم بی تو با چشمای گریون
بشینم بی تو با چشمای گریون



 
از وبلاگ منصوره صامتی



 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

دزدی دزدیه.....!

طولانیه، ولی قول میدم اگه تا آخرش بخونین پشیمون نمی شین:



 

توی این روزهای بارانی اخیر منتظر تاکسی موندن واقعا خیلی سخته مخصوصا وقتی راننده ها هم بی انصافی به خرج داده و از جابجایی مسافر به صورت عادی خودداری کنند. این اتفاق برای ما رخ داد و راننده خط بی توجه به صف مسافران که منتظر ماشین بودند کنار خیابون داد میزد: "دربـــــــــــــــــست". نگاه معنی دار و اعتراض های گاه و بی گاه مسافران هم راننده رو کلافه کرده بود و هم ما رو، به خاطر همین من و یک خانم و دو آقای دیگه با همدیگه ماشین رو با کرایه ۶۰۰۰ تومن دربست گرفتیم که برای هر مسافر نفری ۱۵۰۰ تومن می افتاد درحالی که کرایه خط فقط ۵۵۰ تومن بود. به هر ترتیب سوار تاکسی شدیم و راننده شروع کرد از مشکلات ماشین و گیر نیومدن لاستیک و بنزین آزاد زدن صحبت کردن و به اصطلاح همون جلسه شروع شد.

کنار راننده مرد جوانی نشسته بود که انگار از خیس شدن زیر بارون دل خوشی نداشت. وقتی سخنرانی راننده درباره مشکلات بنیادی مملکت شروع شد خیلی سریع خودش رو وارد بحث کرد که بهتره ادامه بحث رو به صورت یه گفتگوی دو طرفه دنبال کنیم:

راننده تاکسی: برادر خانمم یه وام ۶ میلیون تومنی میخواست بگیره مجبور شد ماشینش رو بذاره به عنوان وثیقه. بنده خدا الان خورده به مشکل دارند ماشینش رو مصادره می کنند. یه عده دزد دارند میلیارد میلیارد اختلاس می کنند کسی هم خبردار نمیشه اون وقت این جوون رو ببین چجوری سر میدوونند!

مسافر: نوش جونش!

راننده: (نگاه متعجب) نوش جون کی؟

مسافر: نوش جون کسی که ۳۰۰۰ میلیارد تومن خورده!

راننده: (با لحن عصبی آمیخته به تمسخر) نکنه اون بابا فامیل شما بوده؟

مسافر: نه! فامیل من نبوده اما یکی بوده مثل همین مردم. مثل شما! مگه این یارو از مریخ اومده اختلاس کرده؟ یا اون مدیر بانک از اورانوس به ریاست رسیده بوده؟

راننده: نه آقا جان اونا از ما بهترون اند. من برای یک جفت لاستیک باید ۳ روز برم تعاونی اون وقت اون ۳۰۰۰ میلیارد تومن رو میخوره یه آبم روش!

مسافر: خب آقا جان راضی نیست نخر! لاستیک نخر...

راننده: (با صدای بلند) چرا نامربوط میگی مرد حسابی؟ مجبورم بخرم! لاستیک نخرم پس چجوری با ماشین کار کنم؟

مسافر: وقتی شما که دستت به هیچ جا بند نیست و یه راننده عادی هستی وقتی میبینی بارندگی شده و مسافر مجبوره زود برسه به مقصد میای ماشینی که باید تو خط کار کنه رو دربست میکنی...

راننده پرید وسط حرف طرف که: آقا راضی نبودی سوار نمیشدی!

مسافر: (با خونسردی) میبینی؟ من الان دقیقا حال تو رو دارم وقتی داشتی لاستیک ماشین میخردی. مرد حسابی فکر کردی ما که الان سوار ماشین تو شدیم و ۳ برابر کرایه رو داریم میدیم راضی هستیم؟ ما هم مجبوریم سوار شیم!
وقتی تو به عنوان یه شهروند عادی اینجوری سو استفاده میکنی از مدیر یه بانک که میلیاردها تومن سرمایه زیر دستشه چه انتظاری داری؟ اون هم یکی مثل تو در مقیاس بالاتر.

راننده آچمز شده بود و سرش تو فرمون بود...

مسافر که حالا کاملا دست بالا رو داشت با خونسردی ادامه داد: دزدی دزدیه...
البته منظورم با شما نیستا ولی خدا وکیلی چند درصد از مردم ما اون کاری که بهشون سپرده شده رو خوب انجام میدن که انتظار دارند یه مدیر بانک کارش رو خوب انجام بده؟ منتهی وقتی اونا وجدان کاری ندارند کسی بویی نمیبره اما گندکاری یه مدیر بانک رو همه میفهمند. برادر من تو خودت رو اصلاح کن تا اون مدیر بانک جرات همچین خلافی رو نداشته باشه.

راننده که گوشاش تو اون هوای سرد از شدت خجالت حسابی سرخ شده بود گفت: چی بگم والا!

من اولین نفری بودم که تو مسیر باید پیاده میشدم و طبیعتا طبق قرار اجباری با راننده باید ۱۵۰۰ تومن کرایه میدادم. وقتی خواستم پیاده شم یه اسکناس ۲۰۰۰ تومنی به راننده دادم. راننده گفت: ۵۰ تومنی دارید؟ با تعجب گفتم: بله دارم و دست کردم تو کیفم و یه سکه ۵۰ تومنی به راننده دادم. راننده هم یک اسکناس ۱۰۰۰ تومنی و یک اسکناس ۵۰۰ تومنی بهم برگردوند و گفت: به سلامت!

همونطور که با نگاهم تاکسی رو که تو هوای بارونی مه آلود حرکت می کرد رو دنبال می کردم چترم رو باز کردم و پولا رو تو کیفم گذاشتم... آروم شروع کردم به قدم زدن و با خودم فکر می کردم یعنی من هم باید خودم رو اصلاح کنم...


 

ارسال شده توسط منصوره



 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

رنگ خیال

در نقش خالی قالی

 انگشتهای کیست که میچرخد

انگشتهای کیست که ناگاه

با تیغ بی دریغ که میآید

همرنگ باغ میشود وگل،

باغی که می چکد

بر تارو پود خالی

تا گل

گل بوته های سرخ و سفید

بابرگ های سبز گره در گره

نقش خیال وخاطره گیرد

نقش عبور از قفس دار

تا حجره های بومی بازار

تا باغ های راحت آییینه

در موزه های نقره ای غرب

انگشت های کیست

انگشت های کدوکی کیست

که میچرخد

در کومه های خاطره

در خیمه های فقر

تا تار و پود خالی قالی

رنگ خیال وخاطره گیرد

رنگ خیال وخاطره وفقر


 

ضیاءالدین ترابی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

باز آی.......

باز آی واین مضراب های شکسته را بردار وبر سنتور کهنه دلم بنواز.

چندی است که آهنگی بر آن ننواخته اند .

باز آی وشقایق های چشمانم را نوازش کن.

باز آی وپاهای رنجورم را توان ایتادن ده؛ چرا که سال هاست عظم سفر کرده اند ولی نای پیش رفتن ندارند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

«الناز شاکردوست» از مرگ نجات یافت

الناز شاکردوست در جریان فیلمبرداری فیلم سینمایی «تابو» به کارگردانی خسرو معصومی تا چند قدمی مرگ رفت.

به گزارش ایسنا به نقل از بانی‌فیلم، این حادثه دو هفته قبل و در جریان ضبط سکانسی رخ داد که قرار بود در آن، صحنه غرق شدن کاراکتر زن فیلم (بهار) با بازی الناز شاکردوست به نمایش درآید.

به گفته امیر گرجی جانشین تولید فیلم «تابو» در این سکانس بهار بعد از دعوا با پدرش به دریا می‌زند اما از آنجا که این صحنه خیلی ناگهانی به ذهن خسرو معصومی می‌رسد، گروه پیشگیری‌های لازم را انجام نداده بود.

گرجی گفت: به این دلیل که بهار در فیلمنامه قصد خودکشی دارد و شنا هم بلد نیست، شاکردوست مجبور بود تا میانه‌های دریا در حالی که شنا نمی‌کند پیش برود اما موجی بلند باعث شد ایشان زیر آب برود. برای مدتی نتوانستیم شاکردوست را پیدا کنیم و واقعا فاصله‌ای تا غرق شدن نداشت. در نهایت ایشان توسط یک نگهبان و همسرش که در یک کشتی اقامت داشتند، نجات پیدا کرد.


 

from paradox blog

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

درسی که همسر ولاسکو به ما داد


چندی قبل در یک برنامه زنده تلویزیونی خانم مجری از مهمان فرنگی و غیر مسلمان خود درباره مردان ایرانی می‌پرسد و آیا اینکه مردان ایرانی را دوست دارد یا خیر که با جواب دندان‌شکن مهمان مواجه می شود که «من فقط شوی خود را دوست دارم.»

به گزارش ایسنا، الف با این یادآوری نوشت: چنین صحنه‌ای را در یک برنامه زنده دیگر تلویزیون یعنی ورزش از نگاه دو نیز شاهد بودیم. در این برنامه که به بهانه خداحافظی ولاسکو مربی زحمت‌کش والیبال ایران و با حضور همسرش اجرا می‌شد، مجری البته این بار از نوع مردش از مترجم می‌خواهد تا از همسر ایشان بپرسد که آیا ولاسکو در خانه هم مانند میدان مسابقه مقتدر و ... است یا خیر (نقل به مضمون) که این بانوی آرژانتینی با بیان اینکه «این موضوع یک مسئله شخصی و به صورت یک راز در بین زن و شوهر است»، درس خوبی هم به مجری و هم به جامعه ما داد؛ جامعه‌ای که در دین و شریعتش پر از این مسائل و آموزه‌های مهم از این دست است اما ما باید هر از چندگاهی این موضوع را از دیگران یاد بگیرم.

داشتن حجاب در گفتار از ضروریات هر فرد در جامعه ماست. خوشحالیم از اینکه علاوه بر متحول شدن والیبال ما توسط ولاسکو، همسر او نیز یک نکته مهم زندگی مشترک را به ما آموخت و این یعنی یک حضور کاملا موثر!

سوالی که در اینجا مطرح است اینکه آیا برای انتخاب مجریان صدا و سیما چارچوب و ضابطه‌ای وجود ندارد تا مکارم اخلاقی ما زیر سوال نرود؟
 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

پاداش!

چنین گویند کاندر حلق گرگی

فرورفت استخوانی، همچونشتر!

زلک لک چاره خود جست،در ضمن

نمود از بهر او اجری مقرر

به منقار ، استخوان از گلویش

برون آورد آن مرغ هنرور

چه زان پس ،خواست حق زحمت خویش

جوابش داد، گرگ حیله گستر:

"سرت را از دهان بنده سالم

برون آورده ، خواهی مزد دیگر؟!!"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

مدرسه حیوانات!

یک داستان به سبک کلیله ودمنه ، بخوانید:

مدرسه حیوانات!
روزی از روزها در یک جنگلی حیوانات ،دورهم جمع شدندتامدرسه ای درست کنند.خرگوش،هدهد،سنجاب، ومارماهی «شورای آموزش مدرسه» را تشکیل دادند.
نماینده ی خرگوش ها،اصرارداشت که " دویدن "بایدجزو برنامه ی درسی باشد؛
نماینده ی هدهد ها،معتقدبودکه باید" پرواز "نیزدربرنامه های درسی گنجانده شود؛
نماینده ی مارماهی ها هم به آموزش " شنا "معتقدبود؛
ونماینده ی سنجاب ها اصرارمی کردکه " بالا رفتن ازدرخت " نیزبایددر زمره ی آموزش های مدرسه قرارگیرد!
«شورای آموزش مدرسه» بارعایت "همه یپیشنهادات" ،دفترچه ی راهنمای تحصیلی راتهیه نمود وقراربراین شد که:"همه ی حیوانات" ،"همه ی درس ها" رایادبگیرند!
.
.
.
*خرگوش،در "دویدن" نمره ی بیست گرفت،اما "بالا رفتن ازدرخت" برایش -دشوار-بود.مرتب ازپشت به زمین می خورد.دیری نگذشت که در اثریکی از این سقوط ها،"مغزش" (!) آسیب دیدودرنتیجه قدرت " دویدن "راهم ازدست داد!
حالادر درس "دویدن " به جای نمره ی بیست،نمره ی - ده - می گیردودر درس "بالارفتن ازدرخت"،هم نمره اش ازحد –صفر- بالاترنمی رود...
.
*هدهد،در"پرواز"عالی بود،امانوبت به "دویدن" روی زمین که می رسید،نمره ی خوبی نمی گرفت،مرتب صفر می گرفت. صعودعمودی ازتنه ی درخت هم برایش مشکل بود.!روزی موقع دویدن ،نتوانست کنترل خودراحفظ کندوباشدت (!) به زمین خوردوازناحیه ی یک بال دچارشکستگی شد!
حالادر درس "پرواز"نمره ی- نه ونیم- می گیردودربقیه ی دروس- صفر- می شود...
.
*سنجاب،در "بالا رفتن از درخت" نمره ی بیست می گرفت .ولی در"شنا"کردن،دچاراحتقان تنفسی (!)می شد.یک باردرحین تلاش برای "شنا" کردن،براثرقطع جریان تنفسی ،یک نیمه ازبدنش دچار فلج شد.
حالادر درس"بالا رفتن ازدرخت"،- هشت- می گیردودربقیه ی درس ها –صفر- می شود...
.
*جالب اینجاست که تنها (!) مارماهی کندذهن وعقب افتاده بود که می توانست درس های مدرسه راتا حدودی(!)انجام دهد وبانمره های ضعیفی قبول شود...
.
.
.
اما
.
.
.
شورای آموزش و مسولان مدرسه،از این خوشحال (!) و راضی (!) بودندکه « همه ی دانش آموزان »، « همه ی درس ها » را می خوانند . . .

 
منصوره صامتی
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

مهدیا!

مهدیا! کوچه های عشق ، دیری است که با نام تو چراغانی شده اند

ومشتاقانت هر غروب جمعه، گرمای وجود نازنین تو را تمنا می کنند.....

اما ثانیه ها هر دم به ما طعنه می زنند که چرا سزاوار میزبانی تو نیستیم؟!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

پند های کاووس به مسعود پسرش در قابوسنامه

1- چون گفتى بنده ‏ام در بند بندگى باید بودن، و چون گفتى او خداوند است در حکم خدا باید بود.

2- اى فرزند بدان که نماز و روزه خاص خداى است در آن تقصیر مکن که چون در خاص خدا تقصیرى کنى از عام همه جهان بازمانى، زنهار اى پسر که در نماز مستى و استهزاء نکنى بر ناتمامى رکوع و سجود و مطابیه کردن که هلاک دین و دنیا بود.

3- با مادر و پدر چنان باش که از فرزندان خویش طمع دارى که با تو باشند.

4- منگر به حال کسى که حال او از حال تو بهتر باشد، بنگر به حال کسى که حال او از حال تو کمتر بود تا دائم از خداى تعالى خوشنود باشى.

5- سخن ناپرسیده مگو، و کسى را که پند نشنود پند مده، و بر ملا کس را پند مده.

6- تا بتوانى از کسى نیکوئى دریغ مدار که یک روزى نیکو بر دهد.

7- اگر غم و شادیت بود غم و شادى خویش پیش مردم اظهار مکن و دلتنگ مشو که این فعل کودکان باشد.

8- اگر کسى با تو ستیزه کند به خاموشى آن ستیزه را بنشان و جواب احمق خاموشى است.

9- پیران قبیله خویشتن را حرمت کن.

10- کاهلى فساد تن بود زنهار کاهلى مکن.

11- اگر تن ترا فرمانبردارى نکند به ستم تن خویش را فرمانبردار کن، و به قهر آن را به طاعت درآور.

12- از گفتار و کردار به اصلاح شرم مدار که بسیار مردم بود که از شرمگینى از غرضهاى خویش باز ماند.

13- به تیزى و تندى عادت مکن و از حلم خالى مباش و لیکن چنان نرم نباش که به خورندت.

14- با همه گروه موافق باش که به موافقت از دوست و دشمن مراد تو حاصل گردد.

15- چون ترا شغلى پیش آید هر چند ترا کفایت آن باشد مستبد بر رأى خود مباش که هر که مستبد به رأى بود پشیمان شود، و از مشورت کردن عیب مدار با پیران عاقل و دوستان مشفق.

16- اى پسر در سخن راستگو باشد و دروغگو مباش، و خود را به راستگوئى معروف کن.

17- زنهار آنچه به دورغ ماند نگوئى که دروغى که به راست ماند بهتر است از راستى که به دروغ ماند.

18- چنانچه عیب دوستى یا عیب شخص محتشم ترا معلوم شود زنهار مگوئى.

19- چنانچه سخنى دانى که موافق مذهب عامه ناس نباشد مگوى که موجب غوغاى عامه بود.

20- در دانستن رازى که به بدو نیک تو تعلق ندارد سعى مکن.

21- پیش مردمان نا کس راز مگوى که اگر سخن نیکوئى بود گمان زشت برند.

22- هر چه بگوئى نا اندیشیده مگوى تا بر گفتار پشیمان نشوى.

23- سر سخن مباش که سخن سرد تخمى است که از آن دشمنى روید.

24- بسیاردان و کم گو باش، و نه کم دان و بسیار گوى که بسیار گوى اگر چه خردمند باشد مردم آن را بى‏خرد دانند.

25- با هر که سخن گوئى نگر که سخن ترا خریدار هست یا نه اگر مشترى یابى بفروش و اگر نه بگذار.

26- ز نهار دوست خود مخوان کسى که دشمن دوستان تو باشد.

27- بپرهیز از نادانى که خود را دانا شمرد.

28- اگر خواهى راز ترا دشمن نداند با دوست مگوئى.

29- هر که نسبت به تو زشتى گوید معذورتر از آن دار که کسى آن سخن به تو رساند.

30- اگر خواهى مردم نکو گوى تو باشند زنهار نکو گوى مردم باش.

31- اگر خواهى که بر دلت جراحتى نباشد که به هیچ مرهم به نشود با هیچ نادانى مناظره مکن.

32- شب طعام خوردن سخت زیان کار است که آدمى دایم به تُخَمَه است.

33- چون مهمان کنى در خوبى و بدى خوردنیها از مهمان عذر مخواه که این طبع بازاریانست، هر ساعت مگوى که فلان چیز بخور خوبست یا چرا نمى‏خوردى یا من نتوانستم سزاى تو کنم که اینها سخن محتشمان نباشد سخن کسانى است که یک بار مهمان کنند.

34- چاکران مهمان را نکو دار که نام نیک ایشان بیرون برند.

35- اگر چاکران تو خطائى کنند در پیش مهمان با ایشان جنگ مکن و مؤاخذه مکن.

36- مهمان هر کس مشو که حشمت را زیان دارد.

37- با چاکران میزبان مگوى که اى فلان این طبق را فلان جاى نه، و بنان و کاسه دیگر کسى را تکلیف مکن، خلاصه مهمان فضول نباش.

38- از مزاح ناخوش و فحش شرم‏دار و مکن.

39- زنهار با کمتر از خویش مزاح مگوى و مکن تا حشمت خویش در سرآن کار نکنى، بدان که خوار کننده همه قدرها مزاح است، آنچه گوئى شنوى.

40- با هیچ کس جنگ مکن که جنگ نه کار محتشمان است بلکه شغل زنان است با کودکان.

41- طریقه محتشمان چنین است که در تابستان نیم روز قیلوله کنند و اگر خواب نیاید در خلوت خانه خود باشند تا گرما شکسته بود.

42- چون بر اسب نشینى بر اسب کوچک منشین که مرد اگر چه بزرگ منظر باشد بر اسب کوچک حقیر نماید، و اگر چه حقیر بود بر اسب بزرگ به شکوه نماید.

43- از مرگ مترس و بدان که تا تن خود را بخورد سگان ندهى خود را به نام شیران نتوان کرد، هر که بزاید روزى بمیرد.

44- مال را نگاه دار که چیزى به دشمن بگذارى به که از دوستان بخواهى، چیزى اگر چه کم بود نگاهداشتى آن واجب دان، که هر که چیز کم نگاه نتواند داشت بسیار را هم نگاه ندارد.

45- امانت نگاهدارى مکن زنهار که سعى عبث به تو ماند، هر گاه رد نکنى خائن و تبه روزگار خواهى بود، و چنانچه رد کنى کارى نکرده باشى مال مردم را داده باشى و اصلًا صاحب آن ممنون نباشد و چنانچه تلف شود بد نام بشوى.

46- تا توانى سوگند مخور.

47- در معامله از مماسکه و سعى در قیمت کوتاهى مکن که آن نیمى از تجارت است.

48- صبور باش که صبورى دوم عاقلى است.

49- در خانه خریدن اول همسایه را ملاحظه کن.

50- سعى کن تا خانه در جائى خرى که توانگرترین همسایگاه باشى، و فقیرتر بلکه مساوى نباشى.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

شب شده بود..............

شب شده بود ،شب شده بود، اما حسنک به خانه نیامده بود حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید،او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند،او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند،موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت میزند...

دیروز که حسنک با کبری چت می کرد کبری گفت که تصمیم بزرگی گرفته است، کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد،پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته و چت می کند،روزی پتروس دید که سد سوراخ شده ،اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود،او نمی دانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند،و از این رو درحال چت کردن غرق شد...

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود،اما کوه روی ریل ریزش کرده بود

ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت ،ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را درآورد ،ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت، قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد... کبری و مسافران قطار مردند، اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت...

خانه مثل همیشه سوت و کور بود ،الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد،او حتی مهمان خوانده هم ندارد،او اصلا حوصله مهمان ندارد، او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند ...او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد...

او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت ،اما از چوپان دروغگو هم گله ندارد...

چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد و به همین دلیل است که دیگر در کتابهای دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.........

 

 

از وبلاگ خانه عشق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

ما باید دقت کنیم!!!!!!!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

خبر ها ومن!!!!

خبر: پیش بینی مرگ فیسبوک در 2015

من  : بکوب لایکو.

 

خبر: پاسخ پرسش پیامکی سبد کالا : هیچ سبد کالایی برای شما وجود ندارد

من: پس تکلیف 15 میلیون زنبیل که توی صف گذاشتن چی میشه؟

 

خبر : دستگیری 88 اوباشِ پایتخت

من : کاش سر راست 92 تاشون میکردن که قافیه ی سالش جور دربیاد

 

خبر : درآمد پزشکان 37 برابر سرانه درآمد ایرانیان است

من : ولی شک نکن که 37 تا رفتگر نمیتونن به اندازه ی یک پزشک درآمد داشته باشن.

 

خبر : بازهم سقوط یه دستگاه وانت به دریاچه کارون 3

من : پر نشد این دریاچه؟ چقدر جا داره؟

 

خبر : اخراج تنها کارمند معلول نهاد ریاست جمهوری

من : آخیش!! راحت شدیم. حالا همه چی مثل ساعت کار میکنه.

 

خبر : رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس گفت : خواب کری برای برچیدن تاسیسات هسته ای ایران تعبیر نخواهد شد

من : اینجوری نه داداش!..بهش بگو : آهای کِری، کَری؟ کُری نخون ما خودمون آخر کُری خونی هستیم.

 

خبر :نفتکش ایران از لیست تحریم امریکا خارج شد

من : خودش یا نفتش؟

 

خبر : تمام نزدیکان شوهر عمه رهبر کره شمالی اعدام شدند

من : غلط نکنم واسه عمه جان خواستگار بهتری پیدا شده.

 

خبر :خودمان را برای افزایش قیمت ها آماده کنیم!

من : خدایا خودت رحم کن! ما اصلا و ابدا تجربه شو نداریم.

 

خبر: ماجرای همکاری بابک زنجانی با بانک مرکزی

من: شلوغش نکنید باباجان! فرق بابک و بانک فقط بالا پایین کردن یه نقطه اس!

 

خبر :تعرفه های پزشکان افزایش می یابد

من : همان پزشکان که درآمد سرانه شان 37 برابر دیگر ایرانیان است؟

 

خبر : خبرنگار امریکایی در تهران : انگار در نیویورک هستیم

من : یعنی نیویورک هم دروازه غار داره؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

و باران همچنان .................

باران همچنان می بارد و

من در کنار پنجره ای که به سوی جاده انتظار گشوده شده است،

تنها نشسته ام ودر امتداد افق رد پای تو را میگیرم...

جهان بدون حضور کسی که خورشید در چشمانش ، ماوا گزیده  است، چه تاریک است!

مولای من ، هر جمعه سراغت را از تمام کوچه های شهر ، از تمام یاس ها ،از... می گیرم ،

اما خبری از از تو نیست ودوباره سر فصل انتظار دیگری را آغاز می کنم.

براستی جمعه های دلتنگی ام را چگونه پر کنم؟!!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
باغ شهر ++

اندازه احترام یک بانو در دنیای غرب!!!!!

عکس: فکر میکنید گناه این زن چیست؟!

سوزان آنتونی لحظاتی قبل از دستگیری ودر حال کتک خوردن بخاطر تلاش جهت رای دادن در انتخابات در سال 1872. او بخاطر ثبت نام برای رای دادن در انتخابات 100 دلار جریمه شد. این تصویر تنها یک برگ از سابقه کشورهای غربی است که این روزها مدعی حقوق زنان شده و سایر کشورها را بازخواست میکنند!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

مدرسه از نگاه شاعر نقاش،سهراب سپهری

سال اول دبستان  بود.

کلاس بزرگ بود.یک اتاق 5دری. آفتاب آمده بود تو.

بیرون پاییز بود.معلم درس پرسیده بود .گفته بود: درس دوره کنید. نمیشد سر بلند کرد.تماشای آفتاب تخلف بود.

دیدن کاج حیاط جریمه داشت. ما دور تا دور اتاق روی نیمکت ها نشسته بودیم ومیان اتاق ، چه پهنه ای...

تخته سیاه به جایی بود ،ضد نور.

روی چند شیشه را گرفته بود ونصف درخت را حرام کرده بود.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
باغ شهر ++