Garden City

۲۹۱ مطلب توسط «باغ شهر ++» ثبت شده است

آوینی گفته:

شهادت زیباست ، امّا مثل مرد پای بیرق انقلاب ایستادن از آن هم زیباتر است خون دادن برای خمینی (ره) زیباست ، امّا خون دل خوردن برای 
خامنه ای (حفظه الله)از آن هم زیبا تر است
سیّد شهدای اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

جنازه وخدا............!!!!!

جنازه پسر شهیدشون که آورند

چیزی جزء دو سه کیلو استخوان نبود

پدر سرشو بالا گرفت و گفت: حاج خانم غصه نخوری ها!!!


دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون هدیه دادش...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

باغ میبرند........

باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند
تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند

پوشانده‌اند “صبح” تو را “ابرهای تار“
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند

ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند

یک نقطه بیش فرق “رحیم” و “رجیم” نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند


آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه است که قربانی‌ات کنند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

لطفا کلاه خود را قاضی کنید!


آیا میدانید شهادت بهترین مرگ وبزرگترین افتخار مومنان است؟


آیا میدانید یکی از گروه های شفاعت کننده در روز قیامت شهدا هستند؟


آیا میدانید آسایش و اقتدار امروز کشورما مرهون فداکاری واز خود گذشتگی شهیدان است؟


آیا تاکنون سعی کرده اید که با مطالعه زندگی شهدا آنان را بهتر بشناسید؟


آیا تاکنون به منزل شهیدی رفته اید و به دیدار پدر ومادر او جهت اعلان وفاداری رفته اید؟


آیا تا کنون به گونه ای عمل کرده اید که شرمنده خون شهدا نباشید؟


آیا تاکنون به گنجینه شهدای شهرتان رفته اید؟


آیا برای اعلان وفاداری به شهیدی به گلزار شهدا رفته اید؟


آیا برای پاسداری از خون شهیدان در صحنه های مختلف انقلاب حضوری فعال دارید؟


آیا از زندگی شهیدانی که صفا ومردانگی شان را میشناختید الهام گرفته اید؟


آیا تلاش کرده اید بدون هیچ چشم داشت فرهنگ شهادت را ترویج کنید؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

ای پیر

ای پیر مرا به خانقاهی برسان

یاران همه رفتند براهی برسان

طاقت شدم از دست وپناهی نرسید

فریاد رسا پناهگاهی برسان

 

حضرت امام خمینی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

غزل رهبر امت برای امام جهانیان



خــدا کنــد کہ کسے حالتش چـو ما نشــود
ز دام خــال سیــاهش کسے رهــا نشــود
خــدا کنــد کہ نیفتــد کسے ز چشــم نگار
بہ نـزد یــار چـو ما پست و بے بهــا نشــود
جــواب نالــہ ے مــا را نمے دهــد “دلبــر”
خــدا کنــد کہ کسے تحبــس الــدُعا نشــود
شنیـده ام کہ از این حــرف، یــار خستــہ شده
خــدا کنــد کہ بہ اخــراج مــا رضــا نشــود
مــریض عشقــم و من را طبیب لازم نیست
خــدا کنــد کہ مــریضے مــن دوا نشــود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

راهکاری برای جهانی بدون خشونت وافراطی گری

یکی از راهکار های جلوگیری از خشونت این هست که: تمامی دولت ها باید در دو عرصه با مظاهر و مصادیق خشونت مبارزه کنند .
یک : عرصه ی داخلی
و
دو : عرصه ی بین الملل .



آنچه از خشونت که دولت ها باید در عرصه ی داخلی با آن مقابله کنند ، عبارت است از تمامی اعمال خشونت آمیزی که از سوی افراد نسبت به هم و خارج از "قانون" صورت می گیرد می باشد . یعنی در عرصه ی داخل یک کشور ، ما دو نوع خشونت داریم .
"خشونت قانونی" و "خشونت خارج از قانون" .
البته خشونتی که جنبه ی قانونی دارد و برگرفته از قانون یک کشور است و قانون آن را (در حق ستمکاران به عنوان مجازات ) روا می داند ، دیگر نمی توان به آن اطلاق "خشونت" که بار منفی و مذموم دارد ، نمود . قوه ی قهریه یا سلبیه عنوان مناسب تری برای این نوع از خشونت ( خشونت قانونی ) می باشد . فلسفه ی اعمال این نوع از خشونت توسط حکومت ها در جوامع خود ، جلوگیری از تجاوز افراد به حریم یکدیگر و حریم عمومی جامعه و در نتیجه حفظ نظم در جامعه است . این نوع از خشونت ، همانطور که گفته شد ، مطلوب است . البته مطلوبیت آن در دین اسلام ، مشروط به نوع حکومت و حاکمیت می باشد .
یعنی اگر حکومتی قوانینش بر مبنای عدالت باشد ، خشونت برخاسته از آن قانون هم ، مبنای عادلانه ای خواهد داشت .
در عرصه ی داخل ، هر خشونتی که از راهی غیر از قانون ، اعمال شود ( چه از جانب حکومت و چه از جانب مردم ) خشونتی غیر قانونی بوده و مذموم است .

اما در عرصه ی بین الملل ؛
معمولا وقتی پای مباحثی اینچنین به عرصه ی بین الملل کشیده می شود ، بیشتر روابط بین دولت ها را در این عرصه شامل می شود . پس در این فضا از بحث ، ما با یک نوع از خشونت روبرو هستیم و آن خشونت دولتها نسبت به همدیگر است . یعنی "خشونت دولتی" یا همان "تروریسم دولتی" .
پس باید به واکاوی روابط بین دولت ها با هم ، پرداخت .
سوال این است : چگونه دولت ها می توانند باهم روابط صلح آمیزی داشته باشند ؟ ( با توجه به این گزاره که "صلح پایدار" نیز ، تنها در سایه ی وجود "عدالت" در روابط بین دو کشور و دو دولت می تواند محقق شود )

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

آسمان

آسمان


"آسمان فرصت پرواز بلندیست ولی
قصه این است
چه اندازه کبوتر باشی..."

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

بانوی فرانسوی

بانوی باحجابی داشت در یکی از سوپرمارکت‌های زنجیره‌ای در فرانسه خرید می‌کرد؛ خریدش که تمام شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندق‌دار زنی بی‌حجاب و اصالتاً عرب بود.
صندوق‌دار نگاهی از روی تمسخر به او انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را می‌گرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز می‌انداخت.
اما خواهر باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمی‌گفت و این باعث می‌شد صندوقدار بیشتر عصبانی شود!
بالاخره صندوق‌دار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم و این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه می‌خوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور می‌خوای زندگی کن!»
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندق‌دار کرد… روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوق‌دار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت:
«من جد اندر جد فرانسوی هستم… این دین من است و اینجا وطنم… شما دینتان را فروختید و ما خریدیم!»

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

حرف هایی که تا حالا نزدم3....

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
باغ شهر ++

توکل

توکل یعنی بدانی که مخلوق نه زیانی می رساند و نه سودی، نه چیزی می دهد و نه از چیزی جلوگیری می کند و چشم امیدبرکندن از خلق. و هرگاه بنده چنین شد، دیگر برای احدی جز خداوند کار نمی کند و امید و بیمش از کسی جز او نیست و چشم طمع به هیچکس جز خداوند ندارد این است حقیقت توکل
(جبریل در پاسخ به سوال پیامبر صلی الله علیه و آله)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

دلایل با ارزش بودن زن....

دلایـل بـا ارزش بـودن زن :



به گفتـه یکی از بزرگـان زن اگر پرنـده آفریـده می شـد ؛



حتـما "طاووس" بـود . . .



اگـر حیـوان بـود حتـما " آهــو " بـود . . .



اگر حشـره بـود حتـما " پـروانـه " بـود . . .



او انسـان آفریـده شـد ؛



تا خواهـر باشـد و مـادر باشـد و عشــق . . .



زن چنـان بـزرگ است که خداونـد وعـده زنـان بهشـتی را



به مـردان مـؤمـن در بهشـت داده اسـت



زن با احسـاس تریـن موجـودات خــداسـت ،



تا حـدی که یـک گـل او را راضـی می کنـد



و یـک کلمـه او را به کشتـن می دهــد . . .



پـس ای مـرد مواظـب بـاش ؛



زن از دنـده تو ساختـه شـده پس تکبـر را کنـار بگـذار ،



زن از سمـت چـپ تو نزدیـک به قلبـت ساختـه شده ،



تا او را در قلبـت جا دهـی ، شگفـت انگیـز اسـت زن . . .



درکودکی درهـای بهشـت را به روی پـدرش می گشایـد



در جوانـی دیـن شوهـرش را کامـل می کنـد . . .



و هنـگامی که مـادر می شـود بهشـت زیـر پای اوسـت.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

اگر انفجار معدن ترکیه در ایران وامریکا اتفاق میفتاد چه میشد؟

شهرام شهیدی در اعتماد نوشت: وضعیت در ترکیه کمی قاراشمیش است. در معدنی انفجاری رخ داده. عده‌یی در اعتراض به وضعیت نامناسب کمک رسانی و عدم رعایت استانداردهای ایمنی در معدن تجمع کرده‌اند و مشاور اردوغان تجمع کنندگان را با لگد می‌زند.

حالا فکر کنید اگر این انفجار معدن در جاهای دیگر دنیا رخ می‌داد چه می‌شد:

در امریکا:
وزارت خارجه سه ثانیه بعد از انفجار با انتشار بیانیه‌یی از دست داشتن گروه‌های بنیادگرا به سرکردگی القاعده در انفجار خبر داده و 237 بنیادگرا در 34 کشور جهان دستگیر و به گوانتانامو منتقل می‌شدند و اوباما وعده می‌داد به زودی گوانتانامو را پلمب خواهد کرد

در عراق:
صدای انفجار معدن کسی را حساس نمی‌کرد. یک نفر دم گوش نفر دیگر می‌گفت باز فکر کنم یک ترقه‌یی یک جا ترکید. چای بریزم برات اخوی؟

در اسراییل:
وزیر دفاع آن کشور انفجار معدن را به ضعف غرب در مواجهه با ایران در مذاکرات 1+5 ارتباط داده و جایزه ویژه تندیس گودرز و شقایق را از آن خود می‌کرد.

در روسیه:
پوتین اعلام می‌کرد مخالفان روسیه در گرجستان و اوکراین و بلا روس این کار را کرده‌اند و بنابراین این سه کشور از امروز جزو خاک روسیه قلمداد می‌شوند .

در مصر:
محمد مرسی به جرم دست داشتن در انفجار یک بار دیگر محاکمه و محکوم می‌شد.

در فرانسه:
رییس‌جمهور فرانسه که شب در کاخ ریاست‌جمهوری نبود شاکی می‌شد و می‌گفت چرا تا ما می‌رویم دنبال یللی‌تللی شبانه از این اتفاق‌ها می‌افتد؟ روزنامه‌ها به عدم حضور رییس‌جمهور در کاخ می‌پرداختند و 324 سندیکای کارگری و اتوبوسرانی و خطوط هوایی و سندیکای نقاشان ساختمان اعتصاب می‌کردند.

در ایران:
روزنامه‌های اصلاح‌طلب این انفجار را میراث به جا مانده از دوران احمدی‌نژاد می‌دانستند و روزنامه‌های اصولگرا آن را نشانه ضعف دولت روحانی در ارائه تدبیر قلمداد می‌کردند. کیهان می‌نوشت که این انفجار نشان‌دهنده ناکارآمدی هیات مذاکره‌کننده هسته‌یی است و همایش جدید دلواپسان با سخنرانی بزرگ‌ترین دلواپسان کشور به این موضوع می‌پرداخت که این انفجار نشان داد دلواپسی ما بی‌مورد نبوده و اگر به دلواپسی ما اهمیت می‌دادند الان اوضاع به از این بود و گروه‌های امداد و نجات هم، چون درگیر امداد به همایش‌ها و سمینارها بودند کسی حالی از معدنچیان نمی‌پرسید و در نهایت یک روزنامه بی‌طرف از پرداخت بیش از حد به موضوع فوتبال انتقاد می‌کرد و تیتر می‌زد «عدم امکان تعویض پیراهن با مسی مهم‌تر است یا انفجار معدن» و به علت اینکه فدراسیون اعلام کرده امکان تعویض پیراهن بازیکنان در جام جهانی وجود دارد روزنامه مذکور به جرم نشر اکاذیب توقیف می‌شد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

این داستان بین خودمان باشد......!!!!

« ما و کدخدایی که نمی خواست "فرفره" بسازیم ! » 



ما "فرفره" نداشتیم . "بچه های کدخدا" داشتند اما همبازی ما نبودند که به ما بدهند .
"مسعود" و "مجید" نقشه اش را کشیدند و "مصطفی" بندوبساطش را جور کرد .
همین که "فرفره" دار شدیم ، لبخند رضایت روی لب "بابابزگ" نشست . گفت : « دیدید می شود ، می توانید ! »
از ترس "بچه های کدخدا" ، داخل خانه فرفره بازی می کردیم که مبادا ببینند و به پر قبایشان بربخورد . اما خبرها زودتر در "دهکده" ی ما می پیچید !
خبر که به گوش "کدخدا" رسید ، حسابی داغ کرد . گفت : « بی خود کرده اند ! بچه رعیّت را چه به فرفره بازی ؟! » .
"کدخدا" گیوه هایش را ورکشید و آمد پیش "عمو محمد" به آبروریزی !
"عمو محمد" که صدایمان کرد ، فهمیدیم که کار از کار گذشته ! او "فرفره" ها رو برداشت و گذاشت توی گنجه . درش را "قفل" کرد و کلیدش را داد دست |"بچه های کدخدا" که خیالشان راحت باشد از نبودن "فرفره" .
رفتیم پیش "بابابزرگ" با لب و لوچه ای آویزان . "بابابزرگ" گرفتگی حالمان را فهمید . "عمو محمد" را صدا زد . به "عمو محمد" گفت : « خودت کلید را دست "کدخدا" دادی و خودت هم پس می گیری ! » . اما "عمو محمد" مرد این حرفها نبود ! همه مان هم می دانستیم ..
"بابابزرگ" گفت : « بروید و قفل گنجه را بشکنید » . حالا دیگر "عمو محمود" روی کار آمده بود .
"عمو محمود" گفت : « کی برایتان فرفره خرید ؟ کدخدا ؟! » گفتیم : « نه عموجان ! خودتان که می دانید . خودمان ساختیم ! » گفت : « بروید دوباره بسازید و بهترش رابسازید » و خودش پاشد رفت درخانه ی "کدخدا" به داد و بیداد .
صدای بگومگوشان "ده" را برداشت . این وسط ما "قفل گنجه" را شکستیم و بهترش را هم ساختیم .
"بچه های کدخدا" هم فهمیدند . "کدخدا" این بار گر گرفت . داد زد : « یا فرفره یا حق آب ! » و به "میرآب" گفت که "آب" را ، روی زمین هایمان ببندند !
بعدا شنیدیم که همان روز ، "کدخدا" دم گوش "میرآب" گفته : « این اول کارشان است . فردا همین "فرفره" می شود ، "روروک" و پس فردا که کار از کار گذشت ، می شود خود "چرخ آب" ! دیگر از تو "میرآب" هم کاری برنمی آید . تا هنوز بیشتر "موتور پمپ" های ده مال ماست ، باید کاری کرد ! »
کارما سخت شد !
"عمو محمود" از هزار راه ندیده و نشنیده ، "آّب" می آورد به سرزمینمان تا کشتمان از بی آبی نسوزد .
در این بین ، "کدخدا و بچه هایش" بی کار ننشستند .
"مسعود" را گرفتند ، زدند . زورمان آمد . "مجید" به تلافی اش "روروک" ساخت . "کدخدا" این بار خشمناک تر گفت : « حق ندارند که حتی "گندم" و "تخم مرغ" هم ازمان بخرند ! » "محید" و "مصطفی" را هم گرفتند ، زدند . صدای "عمو محمود" هنوز هم بلند بود . اما گوشه و کنایه ها کم کم شروع شد ..
تا اینکه "عمو حسن" این بار جمع مان کرد و گفت : « این طور نمی شود . هم "فرفره" شما باید بچرخد و هم "زندگی ما" » . از "بابابزرگ" رخصت گرفت و قرار شد برود با خود "کدخدا" رودررو حرف بزند . وفتی که برگشت ، خوشحال بود . گفت : « قرار شده "روروک" را خراب کنیم اما "فرفره ها" هنوز دستمان باشد . آنها هم تخم مرغمان را بخرند و کمی هم آب به دستمان بدهند ! »
"بابابزرگ" گفت : « "کدخدا" سر حرفش نمی ماند . » "عمو حسن" گفت : « قول داده که بماند ! ما "فرزندان شمایم" ، حواسمان هست ! »
"بچه های کدخدا" آمدند و "روروک" را جلوی چشمان خیس ما خراب کردند .
"عموحسن" آمد و فرفره را گذاشت پیش دستمان و رفت که با "کدخدا" قرار و مرار بگذارد . دیگر دل و دماغی نداشتیم برای چرخاندن "فرفره" .. "مهدی" گفت : « وقت زانو بغل کردن نیست . باید "چرخ" چاه بسازیم . "کدخدا" از امروز ما می ترسد ، نه از دیروز و "فرفره" و "روروک" ساختن مان »
"بابابزرگ" دوباره لبخند زد .
"عمو حسن" هر روز با "کدخدا" کلنجار می رفت . یک روز خوشحال بود و یک روز از نامردی "کدخدا" می گفت . ما می شنیدیم و بهش « خدا قوّت » می گفتیم ..



نقل از ماهنامه ی فرهنگی ، اجتماعی آشنا ( پیام خانواده )

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

یاد مرگ

یاد مرگ، خواهش های نفس را می میراند و رویشگاه های غفلت را ریشه کن می کند و دل را با وعده های خدا نیرو می بخشد و طبع را نازک می سازد و پرچم های هوس را درهم می شکند و آتش حرص را خاموش می سازد و دنیا را در نظر کوچک می کند.


بحار الأنوار(ط-بیروت) ج6، ص133، ح32 - {شبیه این حدیث در مصباح الشریعه ص171 }

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

در وصف یار..

ی آنکه در نگاهت حجمی زنور داری

کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی

ای آنکه در حجابت دریای نور داری

من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟

برعکس چشمهایم چشمی صبور داری

از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما

کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟

در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت

کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

حرف هایی که تا حالا نزدم2....

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
باغ شهر ++

باز کن پنجره ها را..........

باز کن پنجره ها را که نسیم

روز میلاد اقاقی ها را

جشن میگیرد


و بهار.....

روی هر شاخه کنار هر برگ

شمع روشن کرده ست.


همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند


کوچه یکباره آواز شده ست
و درخت گیلاس


هدیه جشن اقاقی ها
گل به دامن کرده ست


باز کن پنجره ها را ای دوست

هیچ یادت هست؟

که زمین را عطشی وحشی سوخت

برگ ها پژمردند

تشنگی با جگر خاک چه کرد

هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شب های بلند

سیلی سرما با تاک چه کرد


هیچ یادت هست
با سر وسینه ی گل های سپید


نیمه شب باد غضبناک چه کرد

هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه ی باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم

که در این کوچه ی تنگ

با همین دست تهی

روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد


خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی


تو چرا این همه دلتنگ شدی



باز کن پنجره ها را و بهار را باور کن........................

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
باغ شهر ++

واقعا مقصر کیست؟؟

در جامعه و فرهنگ اسلامی، سه چهره از زن داریم، یکی زن سنتی و مقدس مأب، یکی چهره زن متجدد و اروپایی مأب که تازه شروع به رشد و تکثیر کرده است، و یکی هم چهره فاطمه علیها سلام و زنان فاطمه وار که هیچ شباهت و وجه مشترکی با چهره ای به نام زن سنتی ندارد. سیمایی که از زن سنتی در ذهن افراد وفادار به مذهب در جامعه ما تصویر شده است با سیمای فاطمه (ع) همان قدر دور و بیگانه است که چهره زن مدرن.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

رابطه گاو ها و نظریات؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


سوسیالیسم : دو گاو دارید ، یکی را نگه می دارید و دیگری را به همسایه خود می دهید .

کمونیسم : دو گاو دارید ، دولت هر دوی آنها را می گیرد تا شما و همسایه تان را در شیرش شریک کند .

فاشیسم : دو گاو دارید ، شیر را به دولت می دهید ، دولت آنرا به شما می فروشد .

کاپیتالیسم : دو گاو دارید ، هردوی آنها را می دوشید ، شیر ها را بر زمین می ریزید تا قیمت ها همچنان بالا بماند .

نازیسم : دو گاو دارید ، دولت به سوی شما تیراندازی می کند و هر دو گاو را می گیرد .

آنارشیسم : دو گاو دارید ، گاو ها شما را می کشند و همدیگر را می دوشند .

آپارتاید : دو گاو دارید ، شیر گاو سیاه را به گاو سفید می دهید ولی گاو سفید را نمی دوشید .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

محمد تقی ... فقط همین.


ولادت امام محمد تقی"جواد الائمه (ع) را به تمام عاشقانش تبریک میگویم.


یک سخن از ایشان:


نعمتی که شکرش را به جای نیاورده ای 

مانند گناهی است که آمرزیده نشده است.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

شریعتی گفته:

می خواستم زندگی کنم، راهم را بستند

ستایش کردم، گفتند خرافات است

عاشق شدم، گفتند دروغ است

گریستم، گفتند بهانه است

خندیدم، گفتند دیوانه است

دنیا را نگه دارید، می خواهم پیاده شوم

(دکتر علی شریعتی)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

حرف هایی که تا حالا نزدم..............

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
باغ شهر ++

شیعه یعنی...

شیعه یعنی
شیعه یعنی تاب وتب نجوای شب

شیعه یعنی معنی اوج ادب

شیعه یعنی انتخابی پایدار

شیعه یعنی خط و مشی ماندگار

شیعه یعنی راه سبز بندگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++

نظر یه کاربر اینترنت درباره آزادی وتغییر اصول آن؟


وقتی ارزش ها عوض می شود
چیزی که باطل بوده است با ارزش به حساب می آید.
حتما صحبت رهبری را در جمع هیات دولت آقای خاتمی شنیده اید:
"همانهایی که در اول انقلاب وسط کلاس ها تیغه می کشیدند حالا اردوی مختلط برگزار می کنند."
لطفا روی خوب یا بد بودن اردوی مختلط نظر ندهید.
حرف اینست چگونه تغییر ارزش ها حادث می شود؟
چگونه آزادی معنای دیگری پیدا می کند؟
چگونه در اوایل انقلاب زندگی آنچنانی و ماشین آنچنانی ضد ارزش است و در زمان جناب آقای هاشمی رفسنجانی تبدیل به ارزش می شود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
باغ شهر ++