چه کسی میگوید که گرانی شده است.؟
دوره ی ارزانی است ،
چه شرافت ارزان،
تن عریان ارزان،
آبرو قیمت یک تکیه نان،
ودروغ از همه چیز ارزانتر،
وچه تخفیف بزرگی خورده قیمت هرانسان!
چه کسی میگوید که گرانی شده است.؟
دوره ی ارزانی است ،
چه شرافت ارزان،
تن عریان ارزان،
آبرو قیمت یک تکیه نان،
ودروغ از همه چیز ارزانتر،
وچه تخفیف بزرگی خورده قیمت هرانسان!
خدایا:
به هر آنکه دوست میداری
بیاموز که عشق از زندگی کردن برتر است
و به هرآنکه دوست تر میداری بچشان
که دوست داشتن از عشق هم برتر است.
بانگاهت باز بر من بتاب
آفتاب روشن دنیای من
خنده ای کن بر نگاهم گل بکار
در بهار روشن فردای من
دوست دارم با تو باشم روزو شب
ای تو که امروز وتو ای فردای من
تا می آیی چشم هایت مرا با خود می برد به شهر مهتاب
شهری از جنس بلور واز جنس نور
شهری از جنس نسیم واز جنس آفتاب
دست خود را میسپارم به دست تو
پابه پای تو میروم در کوچه ها
مثله یک گنجشک شادی میکنم
چون کبوتر میپرم شادور ها
بی تو این خانه مساوی با سکوت
بی تو در ها بسته چون دیوار ها
پنجره یک قاب خالی بی بهار
قاب خالی از صدای سارها
با تو اما پنجره گل می دهد
قاب عکسی از بهاران می شود
بوی شادی خانه را پر میکند
بر لب ما خنده مهمان میکند
گونه هایت باغی از گلبوته است
خنده ای کن تا که گلها بشکفد
غنچه های مهربانی باز هم در باغچه خانه ما میشکفد
دست هایت شاخسارانی سبز
میتکانی سایه اش را بر سرم
تا نسیم مهربانی می وزد
در هوای شانه هایت میپرم
خستگی های تو کی کم میشود
کار خود را می شود کمتر کنی
می رسد آن لحظه خوبی که تو
در کنارم خستگی را در کنی.
دل نوشته ای برای پدرم
یه شعر زیبا براتون نوشتم.........
امیدوارم کیف کنین....
کاشکی در کوچه های کودکی گم میشدم
باز هم با قاصدک گرم تکلم میشدم
مینشتم زیر آوار سپید چلچله
بار دیگر خیس باران ترنم میشدم
زندگی را میدویدم تا فراسوی امید
تاکه در چشم تماشا، یک توهم میشدم
آرزو میچیدم از رنگین کمان شاپرک
باز هم در جنگل پروانه ها گم میشدم
کوچ میکردم از این تنهایی خاکستری
باز هم همسایه لبخند مردم میشدم
کودکی آن سوی حسرت چشم در راه من است
کاشکی در کوچه های کودکی گم میشدم
بار خدایا:
باران رحمت عشق را از مادریغ مدار
ما گناه کاریم می دانیم ما غفلت کننده ایم میدانیم
نا سپاسیم میدانیم
اما تو فقط تو باران عشق را از ما دریغ مکن
فقط تو ای خدا
همه ما وقتی شب ها از فرط خستگی خوابمان نمی برد به چیزی فکر میکنیم
من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم که بیاید علف خستگی ام را بچرد......
زندگی نردبان است ایستادنی
عاقبت این نردبان افتادنی است
احمق آن است که بالاتر نشست
استخوانش بیشتر خواهد شکست....
تا که بودیم ،نبودیم کسی
کشت مارا غم بی کسی
تا که مردیم همه بیدار شدند
تا که خفتیم همگی یار شدند
قدر آن شیشه بدانی که هست
نه در آن موقع که افتاد شکست....
شاید سنگ وچوب در پی آزار ما باشد
ولی کلمات هیچ وقت در پی آزار ما نبوده و نخواهند بود....
عشق تو به تار و پود جانم بسته است
بی روی تو درهای جانم بسته است
از دست تو خواهم که بر آرم فریاد
در پیش نگاه تو زبانم بسته است
من ار تنهاییم با کس نگویم که هر کس لایق دنیای من نیس
هیچ کاغذی بیش از 7 بار از وسط تا نمی شود
مایع داخل نارگیل تازه سبز، حاوی پلاسمای مشابه خون است
میزان سوختن کالری در هنگام خواب بیشتر از هنگام تماشای تلویزیون است
اولین محصولی که بارکد خورد، این آدامس بود
زهره، تنها سیاره ای است که در جهت عقربه های ساعت می چرخد
سیب بیشتر از کافئین ، در بیدار کردن شما مؤثر است
اولین صاحب کمپانی مارلبرو بر اثر سرطان ریه مرد
مروارید در سرکه حل می شود
صدای کواک اردک، اکو ندارد و کسی نمی داند چرا؟
لاک پشت ها از طریق مقعد خود نیز نفس می کشند!
به زیپ خود نگاه کنید. علامت موجود متعلق به شرکت Yoshida Kogyo Kabushibibaisha در ژاپن ، بزرگترین تولیدکننده زیپ در جهان است
لئوناردو داوینچی می توانست همزمان با یک دست خود بنویسد و با دست دیگر نقاشی کند
گربه تنها حیوان خانگی است که نام او در انجیل نیامده است
نقاشی تابلوی مونالیزا برای داوینچی، ده سال بطول انجامید
در کازینو های لاس وگاس، هیچ نوع ساعتی وجود ندارد
دندانپزشکان توصیه کرده اند که مسواک ها باید دست کم یک و نیم متر از کاسه تولت فاصله داشته باشند تا ذرات ریز آب را هنگام کار کردن سیفون، بخود جذب نکنند.
برای درخشندگی مو
یک قاشق سرکه به موهای خود زده، سپس آب بکشید.
برای به دست آوردن یخ پاک و تمیز
آب را اول بجوشانید.
برای درخشندگی آینه
آن را با اسپرایت پاک کنید.
برای پاک کردن آدامس از روی لباس
لباس را به مدت 1 ساعت در فریزر قرار دهید.
برای جلا بخشیدن به لباس های سفید
لباس را همراه با یک تکه لیمو به مدت 10 دقیقه در آب داغ خیس کنید.
برای جلوگیری از ریزش اشک هنگام پوست کندن پیاز
آدامس بجوید.
برای جوشاندن سریع سیب زمینی
پیش از جوشاندن سیب زمینی را فقط از یک جهت پوست بگیرید.
برای جوشاندن سریع تخم مرغ
به آب آن نمک اضافه کنید.
برای امتحان تازه بودن ماهی
آن را در یک کاسه آب سرد بگذارید. در صورتی که ماهی شناور شود تازه است.
برای امتحان تازگی تخم مرغ
آن را در آب بگذارید اگر به صورت افقی قرار گرفت تازه است. اگر به صورت کج قرار گرفت 3-4 روزه است. اگر عمودی قرار گرفت 10 روزه است. اگر شناور شد کهنه است.
برای پاک کردن اثر جوهر از روی لباس
خمیر دندان را روی لکه جوهر قرار دهید و بگذارید خشک شود سپس بشویید.
برای فرار مورچه ها
پوست خیار را نزدیک سوراخ مورچهها قرار دهید.
برای خلاص شدن از دست موش
در محلی که موش را پیدا کردهاید فلفل سیاه بپاشید. موشها فرار خواهند کرد.
برای خلاص شدن از دست حشرات در هنگام شب
برگهای نعنا را نزدیک تخت و بالش و در اطراف اطاق خود قرار دهی
آن روز چند شاخه گل بنفشه زودرس را که در باغ یافته بودم چیدم وآنرا به آموزگارم هدیه کردم.
خانم سولیوان مرا به گرمی در آغوش کشید وبر کف دستم نوشت"من هلن را دوست دارم."
پرسیدم: دوست داشتن یعنی چه؟ او مرا محکم تر در آغوش فشرد وبه قلبم اشاره کرد. وگفت:((چشمه دوست داشتن وعشق در اینجاست)) !
سخنان وی مرا سخت به شگفتی انداخت چون هنوز تا چیزی را دست نمی زدم آنرا نمیشناختم.
گلهای بنفشه را بوییدم ؛ آنگاه با اشاره پرسیدم آیا عشق زیبایی گلهایند. پاسخ داد نه.
پس به سویی که دمای دلپذیر خورشید بر تنم میتابید رو کردم وپرسیدم:آیا کانون گرما ونور یعنی آفتاب عشق است. یاز پاسخ داد نه.
یکی دوروز پس از آن سرگرم حل مساله بودم وراه حل را نمی یافتم. آموزگار با انگشت چند بار به پیشانیم زد ودر دستم نوشت: بیاندیش بی درنگ دریافتم نام جریانی که در مغزم میزند "اندیشه" است.این نخستین درک من از معنی عشق بود. اینک میخواستم بیش از هر چیز در پرتو اندیشه معنای عشق را بفهمم.آن روز خورشید زیر ابرها پتهان شد. رگباری هم بارید اما سرانجام ابر ها پراکنده شدند وآفتاب رخ نمود . از آموزگار پرسیدم: آیا عشق چون پرتو آفتاب است.؟!
پاسخ داد: عشق مانند ابرهایی است که در آسمان هستند وابر را نمیتوان لمس کرد ولی باران را که حاصل آنهاست میتوان حس ولمس کرد.میدانی که گل ها وزمین تشنه چه اندازه از بارش باران ها جان میگیرند وشکوفا میشوند .عشق را هم نمیتوان لمس کرد اما شیرینی وتوانایی اثر آن را میشود درک کرد. بدون عشق زندگانی تاریک وسرد است.
خب اکنون این پرسش پیش میآید که عشق چیست؟
عشق تعریف نداردکلام ندارد، تنها خاطرات عشق باکلام بیان میشوند والا خود عشق کلام ندارد. بین سخن گفتن از عشق تا با خود عشق درگیر بودن فرق بسیار است؛ همان فرقی که یک شاخه نبات در قنادی با یک حبه آن در دهان ما دارد.
تو این دو روز دنیاچرا مهربون نباشیم
فارغ از این خاک تیره چرا آسمون نباشیم
حالا که باید سفر کرد یک روز از این ولایت
واسه چی باید نکاریم تو دل ها گل محبت....
بیاندیش … نخند
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب.
نخند!
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.
نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.
نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.
نخند!
…به دستان پدرت،
به جاروکردن مادرت،
به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،
به راننده ی چاق اتوبوس ،
به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده ی آژانسی که چرت می زند،
به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،
به مجری نیمه شب رادیو،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،
به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،
به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلاممی گوید،
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،
به زنی که باکیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه وسبزی،
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،
به مردی که دربانک ازتو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،
به اشتباه لفظی بازیگرنمایشی
….نخند،نخند که دنیا ارزشش رانداردکه تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی!!
که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند!!!
آدمهایی که هرکدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!
آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،
بارمی برند،
بی خوابی می کشند،
کهنه می پوشند،
جار می زنند
سرما و گرما می کشند،
وگاهی خجالت هم می کشند،…….خیلی ساده
دوستت دارم ودانم که تویی دشمن جانم
ازچه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
غم این است که چون ماه تو انگشت نمایی
ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم...
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم
گرچه در خویش شکستیم صدایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سروپایی نکنیم
یه شعر نو.....
خانه ای خواهم ساخت
سنگ هایش همه سرخ
پشت بامش همه سبز
روشناییش همه روز
باغچه اش پر زدرخت
کومه اش پر آتش
پس از آن خواب هایم همه پاک
روزهایم همه عشق
همدمم آب زلال
پس از آن آسمانم همه صاف
روزهایم پر نور
آرزوهایم همه تو
لحظه هایم همه تو
دم گرمم همه تو
گل سرخم همه تو
چشم هایم واسه تو
عشق هایم واسه تو
کاری از "نسرین حاجی زاده"
زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند. پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت. این بگو مگوها همچنان ادامه داشت. تا اینکه روزی پیر مرد فکری به سرش زد و برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل کرده است ضبط صوتی را آماده می کند و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط می کند. پیر مرد صبح از خواب بیدار می شود و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش می رود و او را صدا می کند، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته است! از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او می شود. ..: قدر هر کسی رو بدونید تا یه روزی پشیمون نشید.
آسمان بارانی است
همگی می گذرند
چتر دارند به دست
تا نبارد باران
بر سر و صورتشان
اما ...
من تنها و رها
زیر این سقف سیاه
گام بر می دارم
بی چتر ...
و به تو , می اندیشم ...
تنها به خود تو...
صادق هدایت در کتاب بوف کور خود می نویسد .. سی و هفت درد و عیب اساسی ما ایرانیان که هیچوقت درمان نشد..!
در زندگی درد هایی است که روح انسان را از درون مثل خوره می خورند و می زدایند،این درد ها را نه می شود به کسی گفت و نه می توان جایی بیان کرد..!
به قسمتی از درد های اجتماعی ما ایرانیان توجه کنید:
1-اکثر ما ایرانی ها تخیل را به تفکر ترجیح می دهیم.
2-اکثر مردم ما در هر شرایطی منافع شخصی خود را به منافع ملی ترجیح می دهیم.
3-با طناب مفت حاضریم خود را دار بزنیم.
4-به خوش بینی بیش از منطق بینی تمایل داریم.
5-بیشتر نواقص را می بینیم اما در رفع انها هیچ اقدامی نمی کنیم.
6-در هر کاری اظهار فضل می کنیم ولی از گفتن نمی دانم شرم داریم.
7-کلمه من را بیش از ما به کار می بریم.
8-غالبا مهارت را به دانش ترجیح می دهیم.
9-بیشتر در گذشته به سر می بریم تا جایی که اینده را فراموش می کنیم.
10-از دوراندیشی و برنامه ریزی عاجزیم و غالبا دچار روزمرگی و حل بحران هستیم.
11-عقب افتادگی مان را به گردن دیگران و توطئه انها می اندازیم،ولی برای جبران ان قدمی بر نمی داریم.
12-دائما دیگران را نصیحت می کنیم،ولی خودمان هرگز به انها عمل نمی کنیم.
13-همیشه اخرین تصمیم را در دقیقه 90 می گیریم.
14-غربی ها دانشمند و فیلسوف پرورش داده اند،ولی ما شاعر و فقیه!
15-زمانی که ما مشغول کیمیا گری بودیم غربی ها علم شیمی را گسترش دادند.
16-زمانی که ما با رمل و اسطرلاب مشغول کشف احوال کواکب بودیم غربی ها علم نجوم را بنا نهادند.
17-هنگامی که به هدف مان نمی رسیم،ان را به حساب سرنوشت و قسمت و بد بیاری می گذاریم،ولی هرگز به تجزیه تحلیل علل ان نمی پردازیم.
18-غربی ها اطلاعات متعارف خود را روی شبکه
اطلاعات های خبری در دسترس عموم قرار می دهند،ولی ما انها را برداشته و از همکارمان پنهان می کنیم.
19-مرده هایمان را بیشتر از زنده هایمان احترام می گذاریم.
20-غربی ها و بعضا دشمنان ما،ما را بهتر از خودمان می شناسند.
21-در ایران کوزه گر از کوزه شکسته اب می خورد.
22-فکر می کنیم با صدقه دادن خود را در مقابل اقدامات نابخردانه خود بیمه می کنیم.
23-برای تصمیم گیری بعد از تمام بررسی های ممکن اخر کار استخاره می کنیم.
24-همیشه برای ما مرغ همسایه غاز است.
25-به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستیم و فکر می کنیم که کسی که عیب ما را می گوید بدخواه ماست.
26-چشم دیدن افراد برتر از خودمان را نداریم.
27-به هنگام مدیریت در یک سازمان زور را به درایت ترجیح می دهیم.
28-وقتی پای استدلالمان می لنگد با فریاد می خواهیم طرف مقابل را قانع کنیم.
29-در غالب خانواده ها فرزندان باید از والدین حساب ببرند،به جای اینکه به انها احترام بگذارند.
30-اعتقاد داریم که گربه را باید در حجله کشت.
31-اکثرا رابطه را به ضابطه ترجیح می دهیم.
32-تنبیه برایمان راحت تر از تشویق است.
33-غالبا افراد چاپلوس بین ما ایرانیان موقعیت بهتری دارند.
34-اول ساختمان را می سازیم بعد برای لوله کشی،کابل کشی و غیره صد ها جای ان را خراب می کنیم.
35-وعده دادن و عمل نکردن به ان یک عادت عمومی برای همه ما شده است.
36-قبل از قضاوت کردن نمی اندیشیم و بعد از ان حتی خود را سرزنش هم نمی کنیم.
37-شانس و سرنوشت را برتر از اراده و خواست خود می دانیم
کاش میشد بسرایی غم هجران خودت را
دیده بر هم نهی وسر دهی آواز شبت را
کاش میشد که من هم با تو بخوانم
عقده های بارن زده چشم ترت را!
درد من وتو درد جفا نیست ، وفا است.
آوارگیم صوت حزین شهریار است
ای وای از این دل که چه خام است
ای وای بر این شب چه دراز است....
کاری از شیرین...
آن یار کز او خانه ما جای پری بود
سر تاقدمش چون پری از عیب بری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بی حاصلی وبی خبری بود
خوش بود لب آب وگل وسبزه ولیکن
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
خود را بکشد بلبل از این رشک که گل را
با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
تقدیم به ..........
این روزها غزل اهم از من رمیده انگار
دستی برآور ،ای عشق از آستین دیدار
این رخوت از کجا بود آیا که در دل من
حتی اثر نکردند آن چشمهای تبدار
چیزی بگو برایم از عشق از محبت
از آفتاب ودریا از اشکهای تبدار
جمعه های دیدار اما همیشه بی رنگ
تکرار وباز تکرار ، تکراروباز تکرار
من مستحق دردم،درد نگاهت ای دوست
لطفی کن ودلم را لختی به درد بسپار
وقتـــی می آیی
به حـــوالی ِ انتــــظارم
بی اعتـــنایی ام را نبیـن
در دلـــم
کوهی قـــند آب مــــیشود
از دیدن ِ رویــت ....
وقت رفتن ،دل بریدن
لذت از خود گذشتن
طعم بارون ،لمس عشقو
تو مرا تا همیشه داشتن
پشت این فاصله ها
گریه ها تو جا بزار
واسم لب تشنگی هام
طعم بارون رو بیار
سهم دلتنگی تو
تپش قلب منه
واسه آروم شدنت
دل به آسمون بنداز
دل نوشته یه عاشق به امامش