این روزها غزل اهم از من رمیده انگار
دستی برآور ،ای عشق از آستین دیدار
این رخوت از کجا بود آیا که در دل من
حتی اثر نکردند آن چشمهای تبدار
چیزی بگو برایم از عشق از محبت
از آفتاب ودریا از اشکهای تبدار
جمعه های دیدار اما همیشه بی رنگ
تکرار وباز تکرار ، تکراروباز تکرار
من مستحق دردم،درد نگاهت ای دوست
لطفی کن ودلم را لختی به درد بسپار