mail

آن یار کز او خانه ما جای پری بود

سر تاقدمش چون پری از عیب بری بود

دل گفت فروکش کنم  این شهر به بویش

بیچاره ندانست که یارش سفری بود

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت

باقی همه بی حاصلی وبی خبری بود

خوش بود لب آب وگل وسبزه ولیکن

افسوس که آن گنج روان رهگذری بود

خود را بکشد بلبل از این رشک که گل را

با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود

 

 

تقدیم به ..........