شعر من خاکستری رنگ است
شعر تو اما زلال وصاف
آسمان شعر من ابری ست
آسمان شعر تو شفاف
دست من دست نشکاری ست
بوی تکرار وجین دارد
دست تو ، مثل حریری نرم
دست من صد موج وچین دارد
تو خیالت خالی از رنج است
من خیالم لب به لب از رنج
من نشتم روی یک زیلو
تو نشستی روی صدها گنج
من به فکر خر من و گندم
تو به فکر نان داغ ونرم
من به فکر آسیاب وآب
تو همیشه پلک هایت گرم
من خرم را بار میبندم
می روم تا آسیاب وسنگ
تو سوار یک هواپیما
توی رویاهای رنگارنگ
شعر من در خوشه ها جاری است
تا درو تا کنج یک خرمن
شعر تو خمیازه صبح است
فرق دارد شعر تو بامن
حسین احمدی
سلام شعر زیبایی هستش.
منکه دوسش داشتم.
بازم بهتون سر میزنم.