سلام

چنتا بیت تازه اما کلاسیک یادگاری از معلم ادبیات سال سومم رو امروز پیدا کردم ؛ گفتم اینجا باشه بهتره خب!!!
راستشو بخواین اینارو معلممون وقتی وارد کلاس میشد میخوند وبهشون میگفت "شعر صبحگاهی" .
دبیرمون اسم شاعرشو میگفت ولی حیف من یادم نیس.



اولیش:
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
به دست مرحمت یارم در امیدواران زد

دومیش:
آز آن ساعت که جام می به دست او مشرف شد
زمانه ساغر شادی به یاد می گساران زد

سومیش:
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطلی گران توان زد.

چهارمیش:
زدست دیده ودل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد