سلام
چنتا بیت تازه اما کلاسیک یادگاری از معلم ادبیات سال سومم رو امروز پیدا کردم ؛ گفتم اینجا باشه بهتره خب!!!
راستشو بخواین اینارو معلممون وقتی وارد کلاس میشد میخوند وبهشون میگفت "شعر صبحگاهی" .
دبیرمون اسم شاعرشو میگفت ولی حیف من یادم نیس.
اولیش:
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
دومیش:
آز آن ساعت که جام می به دست او مشرف شد
زمانه ساغر شادی به یاد می گساران زد
سومیش:
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطلی گران توان زد.
چهارمیش:
زدست دیده ودل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
سالروز شهادت امام حسن عسکری(ع) تسلیت باد
از ما زمینیان به شما آسمان سلام
مولای دلشکسته، امام زمان سلام
این روزها هزار و دو چندان شکسته ای
حالا کجای روضه بابا نشسته ای
رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت
قربان ریشه های نخ شال گردنت
آماده می کنی کفن و تربت و لحد
مرد سیاهپوش، خدا صبرتان دهد